بخشنده ی مهربان....


روی پرده ی کعبه

این آیه حک شده است:

نَبِّیٌ عِبادِی أننی أنَا الغَفُورُ الرَّحِیمُ

و من...

هنوز و تا همیشه

به این آیه
دلــــــــخوشم

"بندگانم را آگاه کن من بخشنده ی مهربانم"


راه رسیدن به نور....


شهدای راه عشق

هنوز که هنوز است

بدانید

که می دانید و می بینید

حتی بهتر از ما دل مردگان غربت زده

یادتان در قلبم ریشه کرده...

اما من هنوز نمی دانم چطور لیاقت پیدا کنم

و از شما بخواهم

راه خدایی شدن را

راه رسیدن به نور را

نشانم دهید...

دلنوشته هایم....

بیا یک صفحه بردار و یک ملیون نقطه روی آن بکش.

شوخی نمی کنم تو بیا امتحان کن ببین همین یک ملیون نقطه ی کوچولو چقدر از وقت تو را می گیرد

حتی اگر خیلی سریع هم بخواهی این نقاط را رسم کنی باز هم دست کم 90 ساعت وقت مبارک را می گیرد90 ساعت کم است؟

حالا بیا یک ملیاد بشمر تقریبا هر ثانیه یک عدد را می توانی بگویی بنابراین اگر بخواهی تا یک ملیارد بشمری 31 سال زمان نیاز داری 31 سال کم است؟

حالا بیا تعداد کهکشان ها ی کشف شده را با این اعداد مقایسه کن نگفتم بیا ستاره ها را بشمار نه!

کهکشان ها را بشمار این احتمالا راحت تر از ستاره هاست...

تعداد کهکشان های کشف شده تا به امروز بیش از 120 هزار ملیارد است...

یعنی 120/000/000/000/000... خب!

به نظر تو شمارش این مقدار کهکشان چقدر از عمرت را می گیرد؟

خیلی زیاد خیلی زیادتر از آنچه که فکرش را بکنی...

نمی خواهم در اعداد غرقه ات کنم فقط می خواهم عظمت«هستی» را برایت کمی ملموس کنم تازه همه ی اینها درباره ی آسمان اول است.

از امام صادق (ع) پرسیدند که آسمان دوم چقدر بزرگتر از آسمان اول است؟

فرمودند: مثل یک حلقه ی انگشتر در میان بیابانی وسیع....

و تازه این ها همه عالم ماده است عالم ملکوت را هم بگذار کنار و حالا جهان هستی را در ذهنت بیاور...

ببین این ذات خدایی که ما در همه ی این سال ها ی مدرسه به عنوان وجود بینهات میشناختیم کجای این همه عدد است؟

مافوق همه ی همه ی همه ی همه ی اینهاست...

قرآن کریم می گوید:

خدا بر تمام این هستی مسلط است و هیچ چیز دور از علم خدا نیست

هر برگی که می افتد...

هر صورتی که بلند می شود ....

هر حرکتی که شکل می گیرد،

در نهان خاک یا در آسمان بالا...

حالات مردگان در برزخ و همزمان وضعیت یک نوزاد در حال تولد...

خدا از غم های تو آگاه است

از تردید هایت...

از جمیع احساساتی که در تو جمع است

خدا همه ی تو را می بیند رفیق!

سوره ی انعام آیه ی 59

دعاهای عاشقــــــــانه...


همان یک دست کفاف می کرد برای هجمه ی دعاهای عاشقانه ات....

افسوس که من با همین دو دست سالم

باز دعاهایم از لای قنوتم می ریزد روی زمین....


با این دو دست سالم

هنوز نتوانسته ام یک قنوت این چنینی بخوانم...

رهایم نکن.... دل ـــــــتنگم

خداونــــــــــــــــدا

خطا از من است می دانم

از من که سال ها گفته ام "ایاک نعبد"

اما به دیگران هم دلسپرده ام....

از من که سال ها گفته ام  "ایاک نستعین"

اما به دیگران هم تکیه کرده ام....


اما رهایم نکن

پیش از همیشه دل ــــــتنگم...

به اندازه ی تمام روز های نبودنم....

صدای پای استجابت...

باران می بارد

به حرمت کداممان نمیدانم...

من همین قدر می دانم که باران صدای پای استجابت است...

و خدا با همه ی جبروتش دارد ناز می خرد...

 نیاز کن....

دلنوشته هایم...


دوباره خودکار آبیم را برمیدارم و می روم سراغ کلمات...

اول باید یک تکه از بهترین قسمت خیالم را قیچی کنم و بچسبانم روی کاغذ، وگرنه نمی توانم خوب بنویسم...

می نویسم: بـــــــــاران....

و بــــــــاران از چشمانم می بارد...

هر وقت بــــــــاران می بارد من به تو نزدیک ترم انگار...

حالا گوشه ی چشمی اگر تر شده... ، آرزویی اگر رد پایش را پشت در خانه ی تو جا گذاشته...، رازی اگر به گوش تو رسیده...

باید بگویم آن چشم ها چشمان من...، آن آرزو آرزوهایم...، و آن راز، راز بزرگ من است...

خودت گفته ای: «ادعـــــــــونی استــــــجب لــــــکم...»


و من صدایت می زنم، صدایت می زنم زیر بــــــاران ...

 بـــــــاران که می بارد من به تو نزدیک ترم

و این خودکار آبی برای تو می نویسد...

 اینجا زیر بـــــــــــاران...!!!

الهم عجل لولیک الفرج

شبــــــــــــــــ آرزوها...

لیلة الغرائب شبی که خداوند بی حساب می بخشد...



خدای من!
کوله بارم اگر چه از توشه ی راه تهی است ولی انباشته از توکل توست...


خدایا!
در زیر بار سنگین گناه دلخوشی من به دستان مهربان توست...


خدایا!

سرازیر می شود تمام آرزوهایم به پیشگاهت...

سجده ه گاهم خیس نیاز است...

و تو به آرامی در گوشم نجوا می کنی

اندکی صبر کن...


لیله الرغائب شده دل زار و مزاراست

اشک دل و نجوای شب بنده خوار است

ما هیچ نخواهیم به جز دو طلب نیک

یک : دیدن کربلا و دو: حضرت یار است ...




خدایا!
آرزو میکنم، آنچه را آرزو کنم که تو دوست می داری...
و آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید...

لیلة الغرائب شب آرزوهاست...

برای اجابت آرزوهای هم آرزو کنیم...

بایست.............. به نماز.........



(اندیمشک، پادگان دوکوهه، گردان تخریب)

در این دشت آکنده از اندوه و مصیبت و بلا
در این درماندگی و ابتلا
تنها نماز می تواند چاره ساز باشد...
پس بایست!...........
قامت به نماز برافراز و ماتم و خستگی را در زیر سجاده ات مدفون کن....
نماز رستن از دار فنا و پیوستن به دار بقاست.....
نماز کندن از دام دنیا و اتصال به عالم عقبی است.........
تنها نماز می تواند مرهم این دل افسرده باشد......


کتاب آفتاب در حجاب/ص23

چه زیبا جا گرفته ای در دلم...


این روزها؛


هیچ چیز سر  جای خودش نیست،


جـــز تــــو...

چه زیبا جا گرفته ای در دلمــ....

من آسمون میخوام...

دلم گرفته ...

این همه چراغ تو این شهر هیچ کدوم چشممو روشن نمیکنه...

این همه چشم تو این شهر هیچ کدوم دلمو گرم نمیکنه...

من دلم آسمون میخواد...

 آسمون...

دلم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی گرفته...................

واسه شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهدا...................................

واسه خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا.................................

واسه خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم!!!!!!!!!!!!!!

من دلم آسمون میخواد..................

دلنوشته های من...

بعضی روزها سفیدند و روشن، مثل روز های شاد و پر از موفقیت..

بعضی از روز ها تیره و تارند،سیاه مثل روز های شکست و بی مهری...

شاهکار خدا جمع کردن همین روز های سیاه و سفید است که مثل صفحه ی شطرنج زندگی من و توست.

صفحه ی شطرنج زندگی آدم که خلق شد و آدم که شد خلیفه ی زمینی خدا،

شاید همین جذابیت عبور از خانه های تارو مشکی به روز های شاد و سفید،این جسارت را به او داد که زیر بار امانت برود!

انگار انسان هم از خدا خواست تا به شکرانه ی این لطفی که در حقش شده و فرصتی که برای حضور در خانه های سیاه و سفید شطرنج زندگی نصیبش شده است، هرچه صلاح می داند،برایش تکلیف کند!

و خدا شاید از ما خواست تا ریز به ریز خانه های زندگی را با خیر و نیکی و شکرگزاری پر کنیم...

از خانه ی اول که نیکی کنیم و سپاس گزار باشیم و همین طور هرچه پیش میرویم، کمی بیش از گام اول مایه بگذاریم...

و آدم انگار سر خوشانه این شرط را پذیرفت و پا به صفحه ی بازی زندگی گذاشت!

غافل از سنگینی باری که به دوش گرفت!..

هر روز یکی از خانه ها را پر می کنیم، با ذره ای خیرو شاید ذره ای شر!

کاش حواسمان باشد که ذره ذره ها در نهایت،ممکن است باعث عاقبت به خیری شود یا به اندازه ای عمری مکافات و بد عاقبتی به بار آورد!

کاش حواسمان باشد که خداوند مثل ما بی حساب و کتاب شرط نگذاشته است!

او به ما گفته است؛اگر شنیده باشیم! اگر یادمان باشد که:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ

(سوره ی مبارکه زلزال آیه 7و8)»

پس هر کس هموزن ذرّه ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند

و هر کس هموزن ذرّه ای کار بد کرده آن را می بیند...

غیــــــــــــــــــــــــــــرت...



جواب سوال آنهایی که نمیدونن دلیل رفتن چی بود!!!


گفت:
 که چیه هی میگین جانباز و شهید و شهید...
میخواستن نرن شهید بشن!
کسی که مجبورشون نکرده بود!
گفتم:
چرا اتفاقا مجبورشون می کرد..
گفت: کی؟
گفتم: همونی که تو نداریش
گفت: من ندارم؟ چی رو؟
گفتم: غ.ی.ر.ت...{-46-}


پ.ن
: موقعیت خوب٬ پول
٬ مسافرت و مهمونی های آنچنانی و ... بقیه رو ولش کن٬ دنیا دو روزه دنیا رو عشقه...

در حالی که یادمون رفت که ای بابا یه روزی٬ یه جایی٬ تو یه برهه زمانی خاص عده ای جونشون رو برای خدا و خلق خدا دادند تا ما راحت باشیم.
تازه طلبکارهم هستیم که:

"میخواستن نرن گوشت دم توپ بشن٬ مگه به زور بردنشون" یا

"ای بابا دلتون خوشه٬ ما سگ دوشو میزینیم٬ اون وقت اینائی که دو روزه٬ رفتن ترقه بازی ٬ از عالم و آدم طلبکارم هستن٬ عجـــــــــــــــــــــــــب گیری افتادیما"

خدایا ما را از آن دسته کسانی که به قصد قرب تو خیانت خون شهدا را میکنند و شهدا وسیله ای برای آباد کردن دنیایشان است قرار مده.

زیباترین سمفونی هستی...



مادر دستی بر گهواره دارد

و دستی در دست خدا

آنگاه که مادر گهواره را تکان میدهد

عرش خدا به لرزه در می آید

وهمه ی فرشتگان سکوت می کنند

تا زیباترین سمفونی هستی را بشنوند

لالایی مادر....


ای زیبا تر از جانم!

مادر! دست ها برای نوشتن از تو می لرزد کلمه ها می مانند  برای از تو سرودن

قلب تو وسیع تر از تمام درد ها و رنج هاست بلند تر از طول تمام غصه ها و شادی ها

قلب تو دنیا را در خودش جا می دهد و تکه است از بهشت

شانه هایت تکیه گاه کبوتران صلح است و فرودگاه پرستو های عاشق

پنجره ها وضوی صبحشان را با عطر صدای تو می گیرند و دیوار ها با لالایی دعای تو به خواب می روند

زندگی با مدیریت چشم های تو اداره می شود کلمه ها در آستانه ی نامت زانو زده اند

قلب تو ادامه ی کوه است در صلابت، ادامه ی باران است در صداقت، ادامه ی بهار است در صمیمیت، ادامه ی خورشید است در گرمی، و ادامه ی مهتاب است در درخشش...


روز مادر به تمامی مادران دلسوز

و مادر مهربان خودم مبارک

خدای مهربـــــــــــــــــــــان...


 در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید:

اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنان اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد.

نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها

* سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2)

* افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)

* و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

* و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

* و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.(یونس 24)

* و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری(حج 73)

* پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)


* تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.(توبه 118)

* وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی.(انعام 63-64)

* این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.(اسرا 83)


* آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟(سوره شرح 2-3)

* غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟(اعراف 59)

* پس کجا می روی؟(تکویر26)

* پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟(مرسلات 50)

* چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)


* مرا به یاد می آوری ؟

من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.(روم 48)

* من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.(انعام 60)


* من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم.(قریش 3)

* برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.(فجر 28-29)

* تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.(مائده 54)


برای اثبات کوری کافی است فقط چشمان نگران خدا را نبینیم...

آدم...

نامت چيست؟ آدم

فرزند که؟ من را نه مادري نه پدري بنويس اولين يتيم عالم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاك

اينك محل سكونت؟ زمين خاك

آن چيست بر گرده نهادي؟ امانت

قدت؟ روزي آنقدر بلند كه همسايه خدا.اينك به قدر سايه ي بختم به روي خاك

اعضاي خانواده؟ حواي پاك.قابيل خشمناك.هابيل زير خاك

روز تولدت؟ در روز جمعه اي بگمانم روز عشق

رنگت؟ اينك فقط سياه

شهرت ؟ گناه

چشمت؟ رنگي به رنگ بارش باران كه ببارد ز آسمان

وزنت؟ نه آنچنان سبك كه پرم در هواي دوست. نه آنچنان وزين كه نشينم بر اين زمين

جنست؟ نيمي از خاك و نيم دگر خدا

شغلت؟ در كار كشت اميدم به روي خاك

شاكي تو؟ خدا

نام وكيل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟ يك سيب از درخت وسوسه

تنها همين؟ همين!!

حكمت؟ تبعيد در زمين

همدست گناه؟ حواي آشنا

ترسيده اي؟ كمي

از چه؟ كه شوم من اسير خاك

آيا كسي به ملاقاتت آمده؟ بلي گاهي خدا

داري گلايه؟ نه ولي...

ولي كه چه؟ حكمي چنين ؟ آنهم به يك گناه؟!!!!

دلتنگ گشته اي؟ زياد.

براي كه؟ فقط خدا

آورده اي سند؟ آري

چه؟ دو قطره اشك زلال

داري تو ضامني؟ آری

كه؟ فقط خدا

در آخرين دفاع؟ مي خوانمش چنان كه اجابت كند دعا

عشق یعنی....

عشق یعنی

چند استخوان

سهم یک شهید گمنام...

تنهـــــــــــــــا نامحرم!!!

تـــنـها جـــایی کـه حـجـاب داشت
مـوقـع نـمـاز خـونـدن بـود !
انـگـاری تـنـهـا کـسـی کـه
بـه اون مـحـرم نـبـود خـدا بـود...

تقـــــــارن

خدا عجیب علاقه دارد وقتی یک چیزی را خلق می کند یک عالمه قرینه توی آن به کار ببرد.

همین صورت خودمان.
توی آینه دقت کرده اید؟
یک ابرو این طرف ، یکی آن طرف
یک چشم این طرف ، یکی آن طرف
یک گوش این طرف ، یکی آن طرف
دهان و بینی هم وسط .

توی دنیا چند تا برگ وجود داشته باشد خوب است؟

اصلا نمی شود شمرد ...

حالا خدا این برگ ها را برداشته یکی یکی وسط همه ی شان یک خط کشیده بعد دوباره این طرف و آن طرف همین خطی که کشیده یک عالمه خط دیگر کشیده که با هم قرینه اند و...

از تقارن ها که بگذریم ؛ تناسب ها هم برای خودشان عالمی دارند.

شاید بعدا از تناسب ها هم چیزی نوشتم.

اگر از دیدن کسی یا منظره ای یا چیزی لذت می بریم به خاطر همین تقارن ها و تناسب هاست.

حالا فکر کن خدا بخواهد عزیزترین و زیباترین مخلوقات خودش را نقاشی کند.

خوش به حال آنهایی که دیده اند ما فقط اسم هایشان را دیده ایم. خدا حتی با اسم های آنها هم قدرت نمایی کرده.


محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین

یک اسم را گذاشته وسط و این طرف و آن طرفش دوتا اسم گذاشته

دوتای سمت راست را که می شناسی؟ با هم برادرند

دوتای سمت چپ را هم که می شناسی؟ با هم برادرند

اسمی که وسط است ، پنج حرفی است

از برادرهای سمت راست یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی

از برادرهای سمت چپ هم یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی

حالا یک اسم پنج حرفی داریم که یک اسم سه حرفی این طرفش هست (علی) و یک اسم سه حرفی آن طرفش(حسن) .

دوباره این طرف ترش یک اسم چهار حرفی است (محمد) و آن طرف ترش هم یک اسم چهار حرفی(حسین)

سمت راست اسم مادرمان مجموعا هفت حرف هست و سمت چپش هم هفت حرف.

این هفت حرف با آن هفت حرف می شوند چهارده حرف.

انگار خودش توی این چهارده حرف ، هم هست و هم نیست .

حالا آن چهارده حرف با پنج حرفی که باقیمانده با هم می شوند نوزده حرف.

نوزده هم که می دانید برای خودش اسراری دارد .

من که سر درنمی آورم ولی درمورد این عدد بزرگانی مثل علامه ی حسن زاده صدها صفحه و حتی بیشتر قلم زده اند.

همین بس که نوزده ، تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم است ...

ب س م ا ل ل ه ا ل ر ح م ن ا ل ر ح ی م


م ح م د ع ل ی ف ا ط م ه ح س ن ح س ی ن

وقتی خدا بخواهد با زیباترین تقارن عالم جانسوزترین روضه ی عالم را به تصویر بکشد این طوری می شود:

محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین

یک خانم...
دوتا مرد این طرف
دوتا مرد آن طرف...

خوش به حــــــــــــــال روزگار...

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی شوق پرستوی شاد

خلوت گرم کبوتر های مست..

نرم نرمک می رسد اینک بهار

 خوش به حال روزگار...


 مبارک باشد این روز جدید و این سال نو

بر همه ی کسانی که قدرت ایمانشان به رشد رسیده است.

امام خمینی (ره)


با بهاران روزی نو می رسد

و ما همچنان چشم انتظار روزگاری نو.

اکنون که جهان و جهانیان مرد اند،

آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟

ویحی الارض بعد موتها...

(شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی)

ســــــــــــــــــــال نو مبارکــــــــــــــــــ

به یاد شهــــــــــــــــــــــــدا....

یادی که هرگز در دل ها نمی میرد یاد شهیدان است...

 

با یاد شهیدان وطن عید کنیم

از همتشان همیشه تجلیل کنیم

آن عهدی که با امام و رهبر بستیم

در سال جدید دوباره تجدید کنیم

 

در لحظه ی تحویل سال وهنگام خواندن دعای تحویل سال از خدا می خواهیم:

ظهور مولایمان را نزدیک

برای رهبرمان طلب عمر با عزت

 ملت و کشور بزرگ ایران را از شر بلایات دور

و شر تورم و گرانی را از سر مردم کوتاه

و آسایش را جایگزین آن نماید

از خداوند می خواهیم که:

کشور عزیزمان را از مکر و توطئه دشمنان در امان

به بیماران و دردمندان شفا

ما را از شر بی تقوایی و بی تفاوتی، بی کاری و بی مهری

بی اخلاقی و دروغ و تهمت و غیبت و دشمنی رهایی دهد

و سال آینده را سال برکت و پیشرفت مادی و معنوی کشور

و رفع مشکلات اقتصادی و اجتماعی

 و گشایش در کارها و رشد و تعالی برای تمام ملت ایران مقدور فرماید.

آمین

 

            عید باستانی نوروز مبارک              

سیدی با پوشش سبز...

انتظار...... انتظار...

آدمی تنها.... برموج دریا....

لیک ....

ساحلی آرام....

ساحلی با وسعت غم های عالم.....

آسمان ناظر بر این تنها و تنها چشم بر دریا....

نظر بر موج ساکن منتظر بر سیدی با پوشش سبز.....

خواهد آمد .....     خواهد آمد.....      خواهد آمد.....

این کلام نبض قلب آدم تنهای تنهاست........


امروز 27 اسفند سال 91

 این یعنی دفتر این سال هم داره آخرین ورق هاشو میزنه

این یعنی بازم چشممون به دیدار مولامون روشن نشد

این یعنی حسرت...

یعنی در هوای وصال هی سوختن و هی ساختن...

یعنی بازم اون 313 نفر معروفی که چند قرنه پیدا نشدن بازم خبری ازشون نیست...

یعنی وای به حال منو امثال من که مانع شدیم برای اومدن مولامون.............

افسوس که میگیم اما عمل نمیکنیم

افسوس که ادعاهامون خیلی زیادتر از حقایق شده...

افسوس!!!

 بازم عید بی مولا...

گفتگوی تلفنی کودک و خـــــــــــــــدا

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟



یهو یه صدای مهربون به گوش کودک نواخته شد!...

مثل اینکه صدای یه فرشتس...

 متن کامل در ادامه ی مطالب/ زیبا و خواندنی

ادامه نوشته

دلتـــــــــــــــنگی غـروب آدیـــــــــــــــــــــــــــنه

رهبری

امام خامنه ای گر نبود؛

می کشت ما را،

دلـــــــــــــــــتنگی غروب آدینـه ي انتــــــــــــــظار...

غیر از او هیچ کس تنــــــــــــــــها نبود...

داستان عشق آدم و حوا

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود، یه مرد بود که تنها زندگی می کرد. یه زن بود که اونم تنها زندگی می کرد .

 زن غمگین به آب رودخانه نگاه می کرد . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود .

خدا هم اونها را می دید و غمگین بود.

خدا به اونها گفت: بندگان محبوب من همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .

مرد سرش را پایین انداخت و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید .

زن به آب رودخانه نگاه کرد، مرد را دید.

خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند، خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید.

مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود، زن خندید...

برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطالب بروید/

ادامه نوشته