عبا شکلاتی ها می برند یا کت قشنگ ها؟

روزهای انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می‌شود؛ انتخاباتی متفاوت که در آستانه آن دیگر نه بحثی از رقابت گسترده جریان‌های چپ و راست  مطرح است؛ نه دیگر ابراهیم یزدی با سوال همیشگی اعتقاد یا التزام به قانون  اساسی پیش آمده و نه دیگر اعظم طالقانی اعلام کاندیداتوری کرده که بحث رجل  سیاسی بودن رئیس جمهور و تفسیر واژه «رجل» مطرح شود؛

این بار رقابتی تمام  قد در پایگاه جریان راست برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری کلید خورده است که  تمام جریان‌های اصولگرایی شکل گرفته در چند سال اخیر را شامل می‌شود.

به نقل از جام جم آنلاین تنها 60 روز به برگزاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری باقیمانده  است، انتخاباتی که به اعتقاد کارشناسان سیاسی یکی از مهمترین انتخابات  ریاست جمهوری در طول سال‌های حیات نظام جمهوری اسلامی است و سرنوشت آن می‌تواند به ادامه حیات یا حذف همیشگی برخی جریان های سیاسی شکل گرفته در  سال‌های اخیر منتهی شود....

به ادامه ی مطالب بروید/

ادامه نوشته

آدم...

نامت چيست؟ آدم

فرزند که؟ من را نه مادري نه پدري بنويس اولين يتيم عالم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاك

اينك محل سكونت؟ زمين خاك

آن چيست بر گرده نهادي؟ امانت

قدت؟ روزي آنقدر بلند كه همسايه خدا.اينك به قدر سايه ي بختم به روي خاك

اعضاي خانواده؟ حواي پاك.قابيل خشمناك.هابيل زير خاك

روز تولدت؟ در روز جمعه اي بگمانم روز عشق

رنگت؟ اينك فقط سياه

شهرت ؟ گناه

چشمت؟ رنگي به رنگ بارش باران كه ببارد ز آسمان

وزنت؟ نه آنچنان سبك كه پرم در هواي دوست. نه آنچنان وزين كه نشينم بر اين زمين

جنست؟ نيمي از خاك و نيم دگر خدا

شغلت؟ در كار كشت اميدم به روي خاك

شاكي تو؟ خدا

نام وكيل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟ يك سيب از درخت وسوسه

تنها همين؟ همين!!

حكمت؟ تبعيد در زمين

همدست گناه؟ حواي آشنا

ترسيده اي؟ كمي

از چه؟ كه شوم من اسير خاك

آيا كسي به ملاقاتت آمده؟ بلي گاهي خدا

داري گلايه؟ نه ولي...

ولي كه چه؟ حكمي چنين ؟ آنهم به يك گناه؟!!!!

دلتنگ گشته اي؟ زياد.

براي كه؟ فقط خدا

آورده اي سند؟ آري

چه؟ دو قطره اشك زلال

داري تو ضامني؟ آری

كه؟ فقط خدا

در آخرين دفاع؟ مي خوانمش چنان كه اجابت كند دعا

جنگ هنوز ادامه دارد...

این جنگ شهید ندارد بلکه جوانان کشور را می کشد یا زخمی می کند.

جنگی که یک رو ندارد ، بلکه چندین رو دارد، جنگی که پیروزی در آن کمتر از شهادت نیست.

اولین جنگ آن جنگ ایمان واعتقاد است: باید طوری اعتقاد و ایمان خود را حفظ کنی و بجنگی تا قوای خود را از دست ندهی،

نفس لوامه را چنان باید قدرتمند کرد تا نفس اماره بر آن اثر نگذارد.

دومین جنگ آن ازدواج است: جوانان دیروز که در سن 12 ال 20 سالگی ازدواج می کردند هم اکنون باید این سیستم تحمیلی آموزش را بپذیرند وتا سن 23 الی 30 سالگی بجنگند.

اگر نجنگند کشته یا زخمی خواهند شد، پس چاره ای جز کنترل غرایز ندارند.

زن غربی (بدون حجاب) را نمی بینی که خود جهنمی است و می خواهد تو را جهنمی کند. پس خواهر با حجابم کجایی که ما را در یابی...

سومین جنگ آن جنگ اقتصادی است: باید به اندازه نیاز خود پول خرج کرد و در کسب روزی حلال جهد و تلاش نمود .

 قناعت و تلاش و همت را بایداز حضرت امیرالمومنین علی (ع) یاد گرفت. مگر نمی بینی وضعیت اقتصادی را...

چهارمین جنگ ، جنگ فتنه های سیاسی: اگر انجام واجبات و ترک محرمات را انجام نداده ای و در مسیر راه ولایت قدم نگذاشته ای ، در فتنه های این زمانه کشته یا زخمی خواهی شد.

زیرا در غیر این صورت تو خود به خود ظلم کرد ه ای و نحواهی فهمید که حق چیست و باطل چیست.

 پنجمین جنگ ، علم: علوم حوزه و دانشگاه و مدرسه را می خواهی اما باید بجنگی تا دیپلم ، فوق دیپلم ، لیسانس، فوق لیسانس یا دکترا را در سنین ۲۰ الی ۳۰ کسب نمایی.  پس باید خوب بجنگید تا در فتح این قله ها پیروز شوید و جز انسان های بی سواد در این زمانه نباشید...

هشدار را جدی بگیرید!!!!

     نگه داشتن دین در آخر الزمان مانند نگه داشتن زغالی گداخته در دست است .

تا پیروزی زمانی نمانده...

چه زیبا می فرمایند مقام معظم رهبری به جوانان :

تحصیل، تهذیب، ورزش

اینجا چراغی روشن است...

روزی از «رضا» پرسیدم: تا به حال چند بار مجروح شده‌ای؟
تبسمی کرد و گفت: یازده بار! و اگر خدا بخواهد به نیت دوازده امام،‌ در مرتبه‌ی
دوازدهم شهید می‌شوم.»

او همان‌طور که وعده داده بود، مدتی بعد در منطقه‌ی «شرهانی» به وسیله ی ترکش خمپاره راه جاودانگی را در پیش گرفت... راوی همرزم شهید

آلبوم تصاویر سردار شهید رضا چراغی

فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)/ادامه ی مطالب

ادامه نوشته

حجاب حکم خداست....

یک آیه در قرآن آمده که برخی از مفسران از آن ، معنای پوشش با چادر را برداشت
کرده اند.

قرآن مجید در آیه 59 سوره مبارکه احزاب خطاب به پیامبرش فرمود:
« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی انایعرفن فلا وذین و کان الله غفورا رحیما»

«به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو که: خویشتن را با «جلباب» بپوشند که  این کار براى این که به عفت شناخته ‏شوند و از تعرض محفوظ ‏بمانند، براى  آنان بهتر است».

توضیح: بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا  کرده‏ اند که از بالاى سر تا پایین پا را مى پوشاند و چیزى در حدود اندازه  چادر است.

البته دیدگاه دیگر ، جلباب را پوشش تا زانو  و دیدگاه سوم ، جلباب را مقنعه مى ‏داند.

بر اساس دیدگاه اوّل مى‏ توان گفت: قرآن از چادر یا  چیزى مانند آن که تمام بدن را می پوشاند، سخن گفته است.


جهت اطلاع: به گزارش کمال مهر به نقل از پايگاه اينترنتي گروه تحقيقاتي IG كه يك گروه تحليل آماري در مركز نيويورك است، يافته‌هاي محققان اين گروه نشان مي‌دهد كه نسل جديد جوانان دختر نيويوركي برخلاف نسل‌هاي قبلي علاقه‌ چنداني به خودنمايي و پوشيدن لباس‌هاي بدن نما ندارند.

ملسيا لاويجن از محققان اين گروه در توضيح اين تحليل‌هاي آماري گروه خود مي‌افزايد:

 از نظر ما آمارهاي دريافتي از نسل جوان ما دختران نيويورك حاكي از آن است كه مردم به پوشيدگي بيشتر روي آورده‌اند.

او مي‌افزايد: علت اصلي اين امر از نظر من نگاه ساده انگارانه و بي‌بند و باري است كه در چند سال اخير با شعار همه چيز مي‌گذرد رايج شده بود و اكنون در عكس‌العمل به آن موج بي‌بند و باري گرايش به پوشيدگي بيشتر در ميان دختران جوان و نوجوان اوج مي‌گيريد.

لاويجن معتقد است كه پس از چندين سال از اوج فرهنگ خودنمايي و لباس‌هاي كوتاه و بدن نمايي كه افراد را در كمترين ميزان پوشش قرار مي‌داد، اكنون مردم به دنبال چيز متفاوتي هستند؛ چيزي كه ديگر آن قدر بدن نمايانه نباشد.

محققان اين گروه دليل ديگر اين روي آوردن دختران جوان را تمايل آن‌ها به داشتن كنترل خويش و راحت بودن از آزار ديگران مي‌دانند

و اضافه مي‌كنند: به طور كلي گرايش به مذهب، رفتن به كليسا و مقابله در برابر فرهنگ عمومي بي‌بند و باري علامت آن است كه نسل جوان قصد دارد كه خودش بر خود كنترل
بهتري داشته باشد.


کشف حجاب...

کف مرتب برای
مسئولین امر
...!

کاری که پهلوی
نتوانست بکند

شما براحتی انجام
دادید
...

بله
کشف حجاب را می گویم!

 

نقل قول : درخارج از کشور سخنرانی داشتم ، یک آقای استاد دانشگاهی دعوت کرد خانه اش می گفت:

این بحثی که کردید حجاب یک مسئلۀ عقلانی است من می‌خواستم یک خاطره برای شما نقل کنم:

خانم دانشجویی که می‌خواست کنفرانس بدهد، مینی‌ژوب پوشیده بود ، یعنی یک جوری پوشیده بود که سبک‌تر از وقت‌های دیگر بود،

من پنج نمره از کنفرانسش کم کردم از مقاله‌اش کم کردم، به خاطر پوششش،یک میتینگی در دانشگاه توسط این دانشجوها راه افتاد،

گفتند که ایشان آمده تبعیض مذهبی قائل شده چون مسلمان است، به حجاب علاقه‌مند است،

مثلاً پوشش ما را نپسندیده نمرۀ ما را کم کرده.

مسئولین دانشگاه من را دعوت کردند گفتند:  که شما چرا این کار را کردید؟ من گفتم ایشان وقتی پوشش خودش را کم کرده بود و جذاب سر کلاس ظاهر شده بود، موجب شد که به اصطلاح نقد علمی در کلاس کاهش پیدا کند،

می‌گفت آقا بعد از این آیین‌نامه شد، از این به بعد دانشجو بخواهد کنفرانس بدهد باید لباس رسمی بپوشد.

خب اگر آمریکایی‌ها و کانادایی‌ها همین‌جوری ادامه دادند به پوشیه و مغنه و نمی‌دانم
اینها رسیدند آن وقت ما چه خاکی به سرمان بریزیم،

این هم شما می‌گویید که حزب‌اللهی‌ها رفتند، یا مثلاً در آمریکا هفتاد درصد از موفق‌ترین مدارس‌شان آمار گرفتند به صورت معنا داری دیدند مدارس موفق آمریکا هفتاد درصدشان مدارسی بودند که اختلاط دختر و پسر نداشتند،

در انگلستان شروع کردند به جدا کردن دانشکده‌ها از همدیگر.

من متأسفم که بعد از سی سال از انقلاب انگار هیچ عقلی نبوده که از حجاب دفاع کند و هیچ عقلانیتی در حجاب نیست،

 در هواپیما، در دانشگاه، در برخی از مقررات دانشگاهی می‌خواهند در مورد حجاب صحبت کنند می‌گویند ارزش‌های اسلامی را پاس بدارید و از حجاب صحبت می‌کنند.

بنده معتقدم ما وقتی برای نظافت، برای غذا خوردن درست، برای یک ورزش توصیه می‌کنیم به همدیگر از ارزش‌های اسلامی مگر یاد می‌کنیم؟

اینها را اینقدر عقلانی می‌دانیم نیاز نمی‌دانیم که خدا را واسطه قرار بدهیم، خب حجاب هم همین است.

جشن ارتداد....

 

 جشن ارتداد...

با حمله به  خانه ی زهرا

جشن ارتداد گرفتند صحابه ...

 

 

 درب خیبر...

 مقابل درب خیبر که غلطی نکرد!

حالا ببین چه شاخ شده است
مقابل درخانه زهرا...

 

حساب کار...

گفت خانه ی فاطمه را می سوزانیم

مردم حساب کار دستشان می آید!

و اینگونه بود بیعت مردم...

 


محال است....

علی دارد اسارت را

دست بسته بودن را

یاد زینب  می دهد

و الا این حرف ها و علی  محال است....

فدکـــــــــــــــــ

ماجرای سرزمین تاریخی فدک از این جهت قابل توجه و بررسی است که به لحاظ معنوی و سیاسی تاثیر بسیار زیادی در تاریخ تشیع داشته است و به
نوعی روشن کننده بسیاری از وقایع ناگفته درباره‌ی حق خلافت تشیع و مظلومیت اهل بیت درطول تاریخ است.

 

فدک از روستاهای حجاز است و با خیبر فاصله چندانی ندارد....

خطبه حضرت زهرا(س) در جمع زنان مهاجر  و انصار

خطبه فدكيه حضرت زهرا (س) در ادامه ی مطالب/

ادامه نوشته

حضرت زهرا(س)

فرمایش حضرت زهرا درباره ی امت پیامبر در لحظه ی شهادت

اسماء گويد ديدم حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و مى‏گويد:


پروردگارا به حق حضرت محمد مصطفى و شوق و اشتياقى كه نسبت به من داشت

و به شوهرم على مرتضى و اندوهى كه بر من دارد ،

و به حسن مجتبى و گريه‏اش بر من، و به حسين شهيد و حسرت و افسردگيش نسبت به من ،

و به دخترانم كه دختران فاطمه‏اند و آه ماتمشان بر من،

از تو مى‏خواهم كه بر گنهكاران امت حضرت محمد ترحم فرموده، و آنان را ببخشائى و به بهشت واردشان سازى كه تو گرامى‏ترين سؤال شوندگان و ارحم الراحمين مى‏باشى 

(بلادى البحرانى، «وفاه فاطمة الزهراء»/ 78.)
وصایای حضرت زهرا (سلام الله علیها)

اين است وصيت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى‏دهد به يگانگى و يكتايى ذات باريتعالى و رسالت حضرت محمد رسول‏الله

و گواهى مى‏دهد كه بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شك قيامت در پيش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى‏انگيزد

يا على من فاطمه دختر محمدم كه خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هركس بر من نزديكترى مرا شبانه حنوط كن و شب غسل بده و شبانه كفنم كن و شب به خاك بسپار و كسى را از دفن من مطلع مكن....

ادامه ی  وصایا ی حضرت زهرا در ادامه مطالب/

ادامه نوشته

اعتماد به حضرت زهرا(س)....

نقل قول:
چند وقت پیش توی تهران، توی حسینیه ای منبر میرفتم،
یه جوونی اومد نزدیک سی سالش.
گفت حاج آقا من با شما کار دارم.
گفتم بنویس، گفت نوشتنی نیست.
گفتم ببین منو قبول داری؟ گفت آره.
گفتم من چند ساله با جوونا کار میکنم، کسی که نتونه حرفشو بنویسه بعدشم نمیتونه بگه. یک و دو و سه و چهار کن و بنویس. گفت باشه.
فرداشب که اومدیم، یه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم دیدم این همونیه که من در به در دنبالش میگشتم.
فرداشب اومد گفت که: چی شد؟
گفتم من نوکروتنم، من میخوام با شما یه چند دقیقه صحبت کنم.
وعده کردیم و گفت که: منو چجوری میبینید شما؟ گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چی بگم؟
گفت: نه ظاهری،
گفتم بچه هیئتی
زد زیر گریه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدونی من چه جنایاتی کردم، چه گناهایی کردم.
فقط خوب خوبش که میتونم بگم از گناهایی که کردم اینه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، دیگه عرق و شراب و کارای دیگه شو، دیگه...
گفتم پس الآن اینجوری!!!!!
گفت حضرت زهرا دستمو گرفت گفت حاج آقا من سرطانی بودم،سرطانی
میدونی یعنی چی؟گفتم یعنی چی؟
گفت به کسی سرطانی میگن که نه زمان حالیشه، نه مکان، نه شب عاشورا
 یه خونه مجردی با رفیقامون درست کرده بودیم، هرکی هر کی رو جور میکرد تو این خونه مجردی  اونجا رختخواب گناه و معصیت...
گفت شب عاشورا هرچی زنگ زدم به رفیقام، هیچکدوم در دسترس نبودند نه نمازی، نه حسینی، هیچی
میگفتم اینارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
میگفت ماشینو برداشتم برم  گشتی بزنم تو راه که میرفتم  يه دخترخانم چادری داشت میرفت حسینیه خلاصه اومدم جلو و سوار ماشینش کردم با هر مکافاتی که بود،  
بردمش توی اون خانه مجردی اینم مثل بید میلرزید و گریه میکرد و میگفت
بابا مگه تو غیرت نداری؟ آخه شب عاشوراست!!!!
 ...

توی گریه یه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حیا کن...

 
بقیه ی ماجرا در ادامه ی مطالب/
ادامه نوشته

آنان که خاک را  به نظر کیمیا کنند...

به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو»، سردار باقرزاده در جمع خبرنگاران در اهواز، گفت: از ۱۷۶ شهید تازه تفحص شده که در طول یک ماه و نیم گذشته کشف شده‌اند، مربوط به عملیات‌های محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر هشت، خیبر، بدر، کربلای ۹ و تک دشمن سال ۶۷ در انتهای جنگ می‌باشند.
وی با بیان اینکه این تعداد شهید در ۲۹ استان و ۱۳۰ نقطه کشور تدفین خواهد شد گفت: ۱۳۰ شهید گمنام و ۴۶ شهید با هویت بوده و شهدای با هویت از استان‌های آذربایجان شرقی، اصفهان، تهران، خوزستان و مرکزی می‌باشند.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: مراسم تشییع و تدفین این ۱۷۶ شهید تازه تفحص شده ۲۵ فروردین مصادف با شهادت حضرت زهرا(س) در همه استان‌های کشور به جز استان‌های گلستان و کرمانشاه خواهد بود.

           

 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...

نام: سرباز روح الله
شهرت: بسیجی
ساکن بهشت

در زمین گمنام می خوانندشان، در آسمان مشهورند اما.

آمده اند با ماموریتی دیگر.

آن روز به فرمان ولی امرشان رفتند تا دفاع کنند از دین و میهن، و جان، نثار یار کردند.

و امروز از جانب خدایشان مامورند تا ما زمینیان غفلت زده، ما شهرنشینان اسیر زرق و برق دنیا را بیدار کنند.

آمده اند تا نوری باشند مسیر مه گرفته زندگی بشر امروز را.

بشری که بی حضور و نگاه این گمنامان نامی، می رود تا به فراموشخانه بسپارد ارزش هایی چون ایثار و محبت و اتحاد و ولایتمداری را.

حضورشان گرمابخش دل های بی قرار و روشنی بخش دیدگان منتظر؛ دیدگان خواهر، برادر، پدر یا مادری که بی تاب دیداری دوباره، روزهایش را امیدوارانه سپری کرده است.

اما آنان فدایی حقند و نزد او ساکن.

آنان خویش را ندیدند و خدا را دیدند.

پای عهد عاشقی ایستادند و با خون خویش مرامنامه بندگی را امضا کردند و اینگونه سرودند اخلاص عمل را:

عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هـرچـه فـرمان تـو بـاشـد آن کـنـند

السلام علیکم یا اولیاء الله و رحمه الله و برکاته

دلنــــــــــــــــوشته...

قلبم داشت از جا در میومد. شهرمون امروز مهمونای عزیزی داشت سه دسته گل از کربلا.

کاش مادر چشم انتظارشان هم اینجا بود گریه می کرد شاید یا نوحه می گفت و درد و دلی داشت با جوان رشیدش.

با بچه ای که یک عمر زحمتش را کشیده و حالا چند استخوان تحویلش می دادند و می گفتند از بچه ات همین مانده!

از دلت چه خبر دارم شاید همین ها را می دانستی که از خدا خواستی گمنام باشی.مفقود الاثر  ...

خوش آمدی گل پرپرم از سفر کربوبلا آمدی.

... آنفدر لبخند نزن رفتی ما را تنها گذاشتی میان این همه گرگ حالا با نگاهت طلبکار می شوی .

ببین آن بیرون پر از آدم هایی  است که هر روز غافل تر از دیروز می گذرانند و من هم یکی از آنها....

نمی گویی از خاطراتت؟

نمی گویی برایم از آن نماز شبت که آقا خبر شهادت را برایت آورده بود؟

نمی گویی از آن خوابی که باد صبا مژه ی شهادت برایت آورده بود؟

نمی گویی از لحظه ای که وضوی خون گرفتی و السلام علیک یا ابا عبدالله گفتی؟

با دوستانت آمده ای مسیح شوی و مرده زنده کنی؟

از آن بالا عطر بهشت پخش کنی و  قلبمان را به تپش درآوری و باران رحمت ببارانی؟...

شهدا یعنی چی؟...

شهدا یعنی مردان بی ادعایی که مرگ را در آغوش گرفتند و جاودان شدند.

شهدا یعنی قهرمانانی که کربلایی شدند.

شهدا یعنی عاشقانی که خدا عاشقشان شد و برای خودش سوایشان کرد

شهدا یعنی هنوز کربلا هست و هنوز امام حسین یا لیتنی کنا معک می گوید!

آیا فقط همین است؟...

برادرم خوش آمدی شهرمان را زنده کردی به قربان قدمت...

کاش حداقل تو برایم می گفتی شهدا یعنی چه؟؟؟

کاش من هم مثل تو پرواز کنم

پروازی از جنس رفتن.شهادت...

متن کامل در ادامه ی مطالب/

ادامه نوشته

وجدان بیدار....

گفتم: حجاب؟ گفت: پاد زهر نگاه های هوس آلود ★


گفتم: بد حجاب؟ گفت: چراگاه چشمهای گرسنه★


گفتم: بی حجاب؟ گفت:دستفروش بازار عفت ★


گفتم: چشم ناپاک؟ گفت: آلبوم مناظر شهوت انگیز★

 

/ امشب وجدانت را از طرف من ببوس! اگر بیدار بود…./

صیاد دلـــــــها...

* چاره ی دیگری نبود کار خیلی سخت شده بود

تا جزیره ی مجنون مجبور به عقب نشینی شدیم

برنمی گشت

خودش را از قایق انداخت توی آب

با اصرار و التماس برش گرداندیم، نمی آمد

میگفت:جواب امام رو چی بدیم؟


* استاد دانشگاه افسری بود

سركلاس كه مى آمد، با تمام وجود درس مى داد. طورى كه نه سؤال باقى مى ماند،نه مطالب ناگفته

اصرار داشت كه دانشجو، سر كلاس درس بفهمد.

اگرهم كسى درس را نمى فهميد، از وقت استراحتش مى زد....


*خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد.

دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی رای خودش نمی خواست.

بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل...».


*شهید صیاد شیرازی پس از دریافت درجه ی سرلشكری خطاب به خانواده اش می گوید:
«بسیار شاد و خرسندم؛ البته نه به خاطر دریافت این درجه، بلكه به خاطر رضایتی كه امید دارم امام زمان(عج) و مقام معظم رهبری از من داشته باشند. مقام، درجه و اسم و رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد.»

 

نحوه ی ازدواج و شهادت شهید سپهبد صیاد شیرازی از زبان همسر+

خاطرات ایشان در ادامه ی مطالب/ 

ادامه نوشته

اسوه ی عشق و وفاداری...

 

۲۱ فروردين، سالروز شهادت اميري است كه اسوه وفاداري و عشق بود سردار شهید علي صياد شيرازی

همان که می گفت:

قهرمان كسي است كه در جهاد اكبر،بر نفس اماره خود غالب آمده باشد، آن طوري كه آرزوي يك بار غفلت كردن و خدا را ازنظر دور داشتن را در دل شيطان به گور فرستد.

قهرمان كسي است كه در وابستگي به خدا و خط ولايت، آن چنان آبداده و توان مند شده باشد كه با اطمينان قلبي، مهياي انجام هر تكليفي باشد كه از محور ولايت بر عهده او بسپارند.

قهرمان كسي است كه دل به دنيانسپارد و در التهاب هجرت به دياردوست، سر از پا نشناسد

و شهيد صياد شيرازي، در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي و نظامي، حقيقت اين قهرمان را در وجود خويش متبلور ساخت.

امير شجاع و دلاور ارتش پر افتخار جمهوري اسلامي ايران، سپهبد صياد شيرازي، نامي پرافتخار و جاودانه است كه با هشت سال دفاع مقدس و دلاوري‌ها و از خودگذشتگي ها، عجين مي‌باشد.

این عارف عاشق، نمونه بارز شرف و غيرت ايراني بود كه جان شيرين خويش را، فداي عزت و سربلندي سلام و ولايت نمود.

وصیت نامه شهید صیاد شیرازی

خداوندا، این تو هستى که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادى،

خدایا تو خود مى‌دانى که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادى در راه عشقى که به راهت دارم نثار کنم.

 

پروردگارا ، رفتن در دست تو است، من نمى‌دانم چه موقعى خواهم رفت، ولى مى‌دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهى و آن قدر با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم...

 

                 ادامه ی وصیت نامه + زندگی نامه شهید در ادامه ی مطال

ادامه نوشته

سید مرتضی

 زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش 

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا   آمده و بزرگ شده‌ام
که درهر  سوراخش که سر می‌کردی به یک  خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی....

تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .

من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.

موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام.

من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. 

ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند

و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»....


 تعجب شهید آوینی از غرب زدگی

پيش از آنکه به بحث بپردازيم بايد بگويم که حتي اگر ما به اندازه غربي ها هم نسبت به مباني فکري خود غيرتمند بوديم، اگر چه شرايط امروز ما به مراتب بهتر از اين مي بود که اکنون هست، اما باز هم طرح اين بحث ها ضرورت مي نمود... 

از يک سو تمدن غرب محصول تفکري عقلي است که در ذيل فلسفه يونان تحقق يافته است

اسلام در مقام نظر هيچ نقصي ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه اي منقطع از وحي است.

و از سوي ديگر، از لحاظ تاريخي نخستين بار است که مواجهه اي نظري و عملي ميان تفکر ديني ما و تمدن فلسفي غرب روي مي دهد

و تا اين مواجهه اتفاق نمي افتاد، حکمت نظري دين امکان نمي يافت که در صورتي عملي تنزل يابد و پاسخگوي مسائل روز باشد... 

جالب و خواندنی/ادامه ی مطالب

ادامه نوشته

مرد آســـــــــــــــمانی....

حدیث نفس

امام را که پیدا کرد ، تمام نوشته هایش اعم از تراوشات فلسفی ،
داستانهای کوتاه ، شعر و ... را درون چند گونی ریخت و آتش زد .

مي گفت: «هنر امروز حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان به فرموده حافظ ، تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز .

من سعی کردم که خودم را از میان بردارم ، تا هرچه هست خدا باشد

البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست

امّا اگر انسان خود را در خدا فانی کند ، آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود ... »

زندگی و نماز

به نماز سید كه نگاه می‌كردم، ملائك را می‌دیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.

و به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود. 

گفتم: "نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است."

به چشمانم خیره شدگفت:

مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.

گفت و رفت. اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم. 

بار دیگر خواندم،  اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
 درحضور غربت یاران

سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب» ‌های او در نیمه‌ شب آشنا بودند. 

پاسی از شب كه می‌گذشت، در انتظار صدای ناله‌های آوینی چشمانشان را باز می‌كردند

مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت

یكبار در دوكوهه به او گفتم:

شهید داوود یكبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه كرد وقتی علت گریه‌اش را پرسیدم، پاسخ داد:

"یاد حضرت عباس افتادم كه هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً‌ خیلی سخت به زمین افتاده است".

با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعت‌ها به یاد غربت عباس‌بن‌علی  و داوود گریست.

گوئی پرده‌های غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه می‌دید.

برخاست،‌ پا برجای گام‌های داوود نهاد.

مرتضی مردی آسمانی بود كه پای بر خاك داشت.

معنای زندگی

مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت.

سید بارها و بارها برایمان از شهادت گفت؛

از رفتن به سوی نور، پروازکردن،بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون، سرخ نمودن،و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان  بال گشودن

به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:

" زندگی کردن با مردن معنی می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن."

 عاقبت خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند. 

(همسفر خورشید راوی : دوست شهید )

۱۳ خاطره ی خواندنی و تاثیر گذار  از شهید سید مرتضی آوینی در ادامه ی مطالب/  

ادامه نوشته

شهــــــــــــــــادت زیباتر است....

 آخر فروردین ماه پرواز پرستویی است از دیار عشاق که گرچه چندی بال و پرش شکسته و زمین گیر شده بود اما از زمین بال و پر گرفت و پر کشید.

فروردین ماه پرواز است ماه عروجی است به سبک سید مرتضی آوینی…

چند روز دیگر سال روز شهادت شهید آوینی است به یادش مطالبی را آماده شده که خدمت شما گرامیان تقدیم می کنم.


 

الهی! 

اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی،

ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی...

 خدايا!

تو را شكر مي‌كنم كه مرا در كوه غم گداختي

و در درياي درد آبديده كردي

و در برابر حوادث روزگار روئين­تن نمودي

تا سخت‌ترين مشكلات حيات

و خطرناك‌ترين ضربه‌هاي تاريخ را عارفانه و عاشقانه تحمل كنم.

اي خداي بزرگ!

با اتكاء به ايمان به تو و با توكل و رضاي كامل به فرمان تقديرت

و به خاطر رسالت بزرگي كه بر دوش‌ها گذاشته‌اي

و به ياد علي(ع)، بي همتاي انسانيت

و به راه حسين(ع)، بزرگ شهيد عالم خلقت،

من گستاخانه و عاشقانه در درياهاي مرگ شنا مي‌كنم

و در طوفان‌هاي حوادث غرق مي‌شوم

و با اژدهاي مرگ پنجه در مي‌افكنم

و با شمشير شهادت سينه‌ ظلم و كفر را مي‌درم

و با اتكاء به ايمان به تو در مقابل همه عالم مي‌ايستم 

و با اراده آهنين، جبر زمان را به خاك مي‌سايم.

 بخشی از مناجات نامه شهید آوینی


زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش...

بخشی از وصیت نامه شهید آوینی

نقطه ی شروع...

در روضه ها چقدر از خودت می پرسی "من چگونه می توانم فاطمی شوم؟"

چقدر زندگی ات تغییر می کند

چقدر میدان جهادت را بهتر می شناسی

چقدر جای قدم های
فاطمه(س) را جستجو می کنی و در آن قدم می گذاری

فرزند بهتری می شوی؟

همسر بهتری می شوی؟

والدین بهتری می شوی؟

ولایتمداری ات چقدر رشد می کند؟

ایمانت چقدر پررنگ می شود؟

عبادت هایت چقدر عمیق می شود؟

رفتارت چقدر عطر او را می گیرد

اخلاقت حیایت حجابت زبانت روشت منشت ...

ببین با خودت رو راست باش
اشک هایت به اندازه ی تصمیم هایت ارزش دارند و تصمیم هایت اگر به عمل تبدیل نشوند بی ارزشند.
بگذار فاطمیه نقطه ی شروع تو باشد.

پهلوی شکسته ی
فاطمه (س) اگر نگذاری تو را به حرکت دربیاورد پس چه چیز دیگری می تواند تو را از رکود، از مرداب شدن، از مردار شدن نجات دهد؟

تصمیم های فاطمی ات را بنویس و جلوی چشمت بگذار و هرگز به آنها خیانت نکن

فرصتی نمانده و مقصد تو
خداست...
یا علی بگو

بدون شـــــــــــــــــــــــــــــرح!

 

بسیار بسیار شیرین تر

گردش خون در رگهای حیات شیرین است ،

اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است

و نگو شیرین تر است بگو بسیار بسیار شیرین تر.

شهید سید مرتضی آوینی

عشق یعنی....

عشق یعنی

چند استخوان

سهم یک شهید گمنام...

خاطــــــــــــــــــره...

اگر پا بر سرو سینه مان می گذارید، بگذارید

اما مراقب باشید پا بر روی خونمان نگذارید

 

ازتو مي خواهم بنويسي

ازتویی که سعادتت يارت شد وزائر وادي عشق شدي

از تو که فکه را ديدي، حکايت هايش را شنيدي

از تو که طلائيه را ديدي و غربت شهيدان را با تمام وجودت حس کردي

تو که در خاک پاک شلمچه نفس کشيدي
و هم ناله شهيدانش شدي

تو که وسعت بي انتهاي اروند را ديدي
و صداي ناله لب هاي خشک شهيدانش را شنيدي

از تو که توفيق رفتن به دهلاويه را داشتي
و سکوت پر رمزش را به صداي پايت شکستي

ازتو مي خواهم که بنويسي
ازعشق ،‌از شهادت ،‌از غربت ، از گمنامي ،‌
از مظلومي ، از رشادت ، از شهامت

ار هرآنچه که شهيدان با زبان بي زباني باتو گفتند
وقلبت را تصرف کردند و دست و پاي دلت را
در زنجير عشقي خدائي کردند

وشايد تا به حال نميدانستي که
پس از آن سفر نوراني
تو رسول شهيداني
که پيام خون پاکشان را
با تمام وجودت به گوش همه برساني

همه انها که زماني بيدار بودند و شايد اينک خواب...

همه آنها که از ابتدا خواب بوده اند و هنوز نيز ...

همه آنهائي که مي خواهند بيدار شوند و نيازمند تلنگري ...

پس بسم الله ........


از همه ی دوستانی که توفیق حضور در سرزمین نور را داشتند دعوت می شود تا خاطرات و دلنوشته های خود را برای ما بنویسند

تا با نام خود در ناجی آخر ثبت شود

از بین کسانی که خاطره ی سفر خود را برای ما ارسال کنند به قید قرعه به سه نفر کارت شارژ ایرانسل تعلق خواهد گرفت

همسنگر دیروز تو...

او را میشناسی؟
این همان همسنگر دیروز توست…

شهید تفحص شده در منطقه فکه شمالی

تنهـــــــــــــــا نامحرم!!!

تـــنـها جـــایی کـه حـجـاب داشت
مـوقـع نـمـاز خـونـدن بـود !
انـگـاری تـنـهـا کـسـی کـه
بـه اون مـحـرم نـبـود خـدا بـود...

فیلسوف مستبصر!

 

پروفسور روژه گارودی یکی ازفلاسفه ومتفکرین فرانسوی بود که بعد از نیم قرن تحقیق و جست‌وجو درباره حق و حقیقت در آخر گمشده خود را در اسلام پیدا کرد .

* این‌که من اسلام را اختیار کردم،‌ چیزی از قبیل تجربه نبود، بلکه همانند اتفاقات بزرگی بود که در زندگی انسان می‌افتد و هنگامی که خداوند سینه‌ام را برای اسلام گسترش داد قناعتی در من ایجاد شد که اسلام تنها این نیست که از دیگر ادیان اختلاف داشته باشد، ‌

بلکه اسلام،‌ دین خداست که خداوند انسان را بر آن خلق کرده است؛‌ دینی است که انسان به توسط آن روح وجود و آقای عالم خواهد بود.

مقصود آن است که اسلام دین حق از ابتدای خلق هدا آدم؛‌ یعنی همان انسان اول است.

* تنها اسلام است که قدرت حمایت از بشریت را دارد. اسلام راه صحیح رابرای حرکت بحث علمی و حرکت تکنولوژی عرضه می‌دارد تا انسان را به خضوع و عبویت برای خداوند عزو جل وادارد.

* قرآن خالد و ابدی است و می‌تواند درهر وقت و زمان از تاریخ به ما بفهماند و راه یا صراط مستقیم را برای ما روشن سازد وهدف را به ما بنمایاند…

برای ادامه ی مطلب کلیک کنید/خواندنی

ادامه نوشته