سلام همراهان گرامی میخوام راجع به یه کتاب شعر بگم براتون
اسم کتاب هست " از ناکجای یک دل پر درد" اسم شاعر هست "صابر قره داغلو" شاعر و نویسنده

جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی شعرهاش خیلی قشتگه
زحمت نشر کتاب رو هم پدرم کشیدن
میخوام براتون یکی ازشعر ها رو بنویسم اسم شعر " کرخه ی کور"
خیلی قشنگه شاعر نحوه ی مجروحیت و زندگی بعد از مجروحیت رو به زبان شعر کشیده
حتما یه بار بخونیدش
*کرخه ی کور*
بیست و یک سال از این پیش ترک
در کشاکش و سراسیمگی خطه ی خون بار جنوب
ساحل مشرقی هور بزرگ
آخرین حد غروب
روز گرمی که در آن آب خنک، آب زلال
جگر سوخته را مرهم بود
لوله ی توپی از آن سوی حدود
روح بی تاب مرا در خون شست
و به زهدان تب آلوده ی خاک
مرحمت کرده و تلقیح نمود
ساعتی بعد مرا تربت خون پس انداخت
دست لرزنده ی یک دوست مرا بازگرفت
و غبارم بسترد
غسل تعمید به این پیکر رنجورم داد
من ، ز فواره ی خون شریان های دهن باز جنوب زاده شدم
من از این بازوی کف خیز جدا مانده ز تن روئیدم
من آن پیشترین
که دو فرزند پسر داشت بمرد
و زن شو مرده اش
نگران و غمگین
به نکاح من تب دار پلاسیده تن عزت داد
من نه آن مرد جوانم و نه این پیر علیل
من هم آنم و هم این
من همانم که بسی خاطره با او به شراکت دارم
آرمان های بزرگ سر او را به وراثت دارم
و هم اینم که هوس مرده و خاموش ترین مرد زمینم
هفت بیجار نکویی و بدی
نیش با نوش به هم مدغم و انسان به کردار ددی
طفل دیوانه ی عاقل حرکات
مرد حق مرد خدا بو البرکات
من سرک میکشم آنجا که سرم گرم شود
قهوه خانه ، سینما ، جُنگ صداو سیما
انجمن های هنر، شعر سیاه، شعر سپید، شعر به سبک نیما
موسیقی، فیلم، تئاتر
هیئت سینه و زنجیر زنی
نشر کتاب قصه
شب شعر الکی
چُدنی سخت به اندازه ی مغز گردو
در سراپرده ی اندیشه ی من خوابیده است
با همین قصه که پس میدهم از زاویه ی شعر سیاه
بیست سالی است که من مرثیه پرداز دل خویشتنم
و به احساس خود از جو زمان میگیرم
سخنم فخر فزاینده به من خواهد کرد
چیزی از جنگ و یا مساله ی خویش ندارم بر یاد
من فقط میدانم
اعتباری اگرم در دنیاست
و مرا عنوانی است
یا اگر نخله ی امید من از خون جوانان وطن بارور است
همه از دولت عشق است و از دولت جنگ
همه از دولت جان کندن من در جبهه است
بعد عمری که گذشت
تب سرد از سر سودائی من
تازگی فهمیدم
فاجعه سر سودائی مرا باخته است
نام جانباز به من ساخته است
آن رفیقی که به من می پرداخت
بی خیال من و گل زخم تنم به سر خاک من آمد
و گذشت
و دریغ از گل پژمرده ی زرد
او به من فاتحه ای نیز نخواند...
نام من سنگ صبور
شهرتم زاده ی هور
زادگه کرخه ی کور
زاد روزم چهل و پنج بهار
سیزده قرن پس از واقعه ی کرب و بلا
سیزده قرن پس از قتل حسین