شیدای شهادت

 

شهید محلاتی

امام خمینی(ره) در رابطه با شهید فضل الله محلاتی می فرمایند:

حجت الاسلام حاج شیخ فضل اللّه محلاتى، شهید عزیزى را كه من و شما او را مى‏شناسیم، عمر خود را در راه انقلاب صرف كرد و باید گفت یكى از چهره‏هاى درخشان انقلاب بود و در این راه كه راه خداوند است تحمل سختى‏ها نمود و رنج‏ها كشید و با قامت استوار ایستادگى كرد.

خاطرات و وصیت نامه در ادامه ی مطالب/

ادامه نوشته

کرامات یازدهمین نور

گوشه هایی از کرامات امام حسن عسکری (علیه السلام) 

« و عشق، امروز زیباترین تصویر خلقت را به نمایش می گذارد...»

شمیم گل های «ربیع الثانی»، فضای «مدینه» را فرا می گیرد و لحظه ها آکنده از عطرِ «صلوات» می شود.

خانه «امامت» را اینک پایان انتظار است؛ انتظاری که آمدنش را با «انتظاری» شگفت و گسترده، پیوند خواهد زد.

کسی می آید که ادامه «طلوع» در تاریکستان قهقرایی زمان است.

کسی می آید تا «انسان»، به حق راستین خویش برسد؛ حقی که روزی در تمام نگاه ها متجلّی خواهد شد.

کسی می آید که ادامه «خیر» است؛ از «آدم» علیه السلام تا «خاتم» صلی الله علیه و آله و از حضرت خاتم صلی الله علیه و آله ، تا وارث حقیقیِ خیر؛ «حضرت بقیة اللّه الاعظم، مهدی (عج)»

مولا جان، یا ابا محمّد، ای آیینه جمال الهی!

چه غرورانگیز است یادمانه های امروز و چه مبارک است طلوع خورشیدی که مولودش، بشارت رسان «موعود» است!

مولاجان، یا ابامحمد، یا حسن بن علی علیهماالسلام !

درود خداوند بر تمام لحظه های آسمانی زندگی ات؛ چه در مدینه، چه در سامّرا

چه آنگاه که «عطر ولادتت»، مشام مدینه را نواخت؛

 چه آنگاه که «سوز شهادتت»، سینه سامّرا را گداخت

درود خداوند بر تو و بهاری ترین لحظاتِ خاندانت؛ که سرشار از شادی و شور است

درود خداوند بر تو و بهاری که در راه است...

مولاجان، دردمندانیم، بسته به آستانت نظر

عطایمان کن در دنیا زیارتت را و در آخرت شفاعتت را...

برای ادامه مطالب کلیک کنید/

ادامه نوشته

سفر به آسمان

بال نمی خواهم این پوتین های کهنه هم می تواند مرا به آسمان ببرد.

شهید سید مرتضی آوینی

حکایت ما...

مرحوم آیت الله بهجت:

ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم

نه آنکه با هر قیمتی زندگی کنیم

حکایت ما حکایت یخ فروشی است که از او پرسیدند فروختی؟

گفت نه ولی تمام شد...

دعای بانو...

اینکه زن باشی و از آبشار زیبای موهایت لذت ببری،

ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد...

 

اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی،

ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی...

 

اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،

ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی...

 

اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم داشته باشید

ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی

 

اینکه زن باشی و در بازار عرضه وتقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی،

ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی...

 

 اینکه ارزش های جامعه ات وارونه شده باشد

 و برای ارزش های تو در پوشش بودن های تو ارزشی قائل نباشند...

 

اینکه جوری حرف بزنی،قدم برداری و پوشش داشته باشی که

همکارت،استادت،همکلاسی دانشگاهت تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نریزد؛

 

اینکه با همه این تناقض ها دست بگریبان باشی و حتی برایت گران هم تمام شود.

 

همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید

خدایا دختران امت پدرم،همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند.


ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را
 از نامحرم پنهان کردند

پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن

طوری که هیچ چشم و ابرویی

ناز و کرشمه ای

پول و مکنتی

نتواند جایگزین آن شود...

با هم بخندیم...

    اتحاد      

            خفن ترین جک های ترک و لر و رشتی و قزوینی...

یه روز یه ترکه

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان...
خیلی شجاع بود، خیلی نترس..؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد،

 جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو،

برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

 

یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد،

 برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

 

یه روز یه لره
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

 

یه روز یه قزوینی
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد
.

 

یه روز همه ترک و لر و کرد و فارس و گیلکی مردونه و با غیرت تفنگ گرفتیم تو دستمون و رفتیم به جنگ با دشمن

با هم تو خط مقدم با هم تو منطقه با هم توی یه سنگر با هم تو یه میدون با هم زیر آتش دشمن...

 

یه روز ما همه با هم بودیم…،

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند… ؛


حالا دیگه ما برای هم جک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!!

 و اینجوری شادیم


این از فرهنگ ایرانی به دوره

بیایید با همدیگه بخندیم نه به همدیگه

 تا عادت های قجری در خندیدن به هموطن ( آنکه در دیده ما جا دارد ) در ما از بین برود و با هم یکی باشیم مثل همیشه،

 مثل زمان های سختی و مثل زمان های جشن و افتخار...

برگرفته از وبلاگ بچه های بی پلاک

انتخابات آزاد!!

من انتخابات آزاد را دوست دارم

پدرم هم انتخابات آزاد را دوست دارد. حتی دایی‌ام هم انتخابات آزاد را دوست دارد.

دایی‌ام دیروز ظهر مهمان ما بود. ما ظهر آبگوشت داشتیم. دایی‌ام به مادرم گفت: خواهرجان! می‌خواستی دلمه هفت رنگ بپزی.

پدرم کمی ابرو درهم کشید و گفت: ما را چه به دلمه هفت رنگ. ما همه چیزمان یک رنگ است مثل خودمان!

مادرم گفت: باید دستور پختش را از دختر همسایه‌مان فائزه خانم بپرسم،

 اما پدرم گفت: فائزه خانم اگر آشپزی بلد بود که هر روز نمی‌رفت ساندویچ بخرد!

من از دایی‌ام پرسیدم: از کجا بفهمیم که یک انتخابات آزاد بوده است یا نه؟

دایی‌ام گفت: باید انتخابات برگزار شود بعد اگر آنکه ما می‌خواستیم رأی آورد می‌گوییم انتخابات کاملا آزاد بود اما اگر آنکه ما می‌خواستیم رأی نیاورد می‌گوییم انتخابات آزاد نبوده است!

من گفتم: خوب اینجوری که نمی‌شود، چون عده‌ای می‌گویند انتخابات آزاد بوده و عده‌ای می‌گویند آزاد نبوده است.

دایی‌ام گفت: بله این را خوب فهمیدی. راست می‌گویند که بچه حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود.

وقتی کاندیدای ما رأی نیاورد می‌گوییم انتخابات آزاد نبوده است بعد این وسط، جر و بحث می‌شود و عده‌ای می‌گویند آزاد بوده و عده‌ای می‌گویند آزاد نبوده،

بعد ما به عنوان عقل کل! می‌آییم وسط میدان و می‌گوییم برأی اینکه مشخص شود انتخابات آزاد بوده یا آزاد نبوده، بیایید رفراندوم برگزار کنیم تا بالاخره بفهمیم انتخابات آزاد بوده یا آزاد نبوده؟!

من گفتم: دایی جان! بعد اگر مردم رأی دادند که انتخابات آزاد بوده است آن وقت چه کار می کنیم؟

دایی ام گفت: اگر در رفراندوم گفتند انتخابات آزاد نبوده که همان چیزی است که ما می خواستیم و دوباره باید انتخابات برگزار کنیم آن هم انتخابات کاملا آزاد.

 اما اگر در رفراندوم گفتند که انتخابات آزاد بوده آن وقت دوباره می گوییم رفراندوم آزاد نبوده و باید دوباره رفراندوم برگزار شود تا ببینیم آیا مردم رأی می دهند به اینکه این رفراندومی که برگزار شد آزاد بوده یا آزاد نبوده.

من خندیدم و گفتم : بعد دوباره اگر مردم رأی دادند که رفراندوم هم آزاد بوده آن وقت چه کار می کنیم؟

دایی ام گفت: آن وقت دوباره می گوییم این رفراندوم هم آزاد نبوده و باید دوباره رفراندوم برگزار کنیم و آنقدر رفراندوم برگزار می کنیم تا مردم بگویند انتخابات آزاد نبوده،

 بعد دوباره انتخابات برگزار می کنیم و بعد اگر دوباره در انتخابات کاندیدای ما رأی نیاورد دوباره می‌گوییم انتخابات آزاد نبوده و دوباره باید رفراندوم برگزار کنیم!

من از خوشحالی پریدم بالا و گفتم: خوب دایی جان! این همین کاری است که من همیشه انجام می‌دهم.

وقتی داریم فوتبال بازی می‌کنیم هر وقت ببینم تیم ما دارد می‌بازد جر و بحث راه می‌اندازم و بازی را به هم می‌زنم تا دوباره از اول بازی کنیم، باز دوباره اگر دیدم داریم می‌بازیم دوباره بهانه می‌آورم و می‌گویم داوری را قبول ندارم و بازی را به هم می‌زنم و اینقدر این کار را می‌کنم تا تیم ما برنده شود!

دایی‌ام پوزخندی زد و گفت: احسنت به تو! من همیشه به مادرت می‌گفتم که پسرت بالاخره یک چیزی می‌شود .

اصلاً خدا را چه دیدی شاید روزی مصلحت سنج شدی یا تئوری تمدنی دادی!

من کمی سرم را زیر انداختم و گفتم: ولی دایی جان ! دیگر هیچ تیمی حاضر نیست با تیم ما بازی کند، اسم تیم ما را گذاشته اند تیم قالتاق و دودوزه باز!

دایی‌ام گفت: نگران نباش! این به خاطر معصومیت دوران نوجوانی شماست. پا به سن که گذاشتید این‌ها برایتان عادی می‌شود و اسم این روش‌ها را می‌گذارید روش‌های کاملاً دموکراتیک که برای رسیدن به تیم وحدت ملی لازم است از این روش‌ها استفاده شود!

بعد دایی‌ام کمی صدایش را بالا برد و دستی بر پشتم زد و گفت: اما مگر موضوع قحط بود که درباره انتخابات آزاد می‌نویسی؟

من گفتم: معلممان گفته است بنویسم مجبورم وگرنه پس گردنی می خورم.

دایی‌ام گفت: معلمتان یا کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌دهد یا به کله گنده‌ها وصل است!

 اما من گفتم: نه دایی جان! معلم ما همیشه از چندرغاز حقوقش می‌نالد و می‌گوید آه در بساط ندارد.

دایی‌ام خندید و گفت: تو هنوز بچه‌ای نمی‌فهمی و زود قضاوت می‌کنی، روزی که ده میلیارد تومانش را رو کرد دم خروسش نمایان می شود!…..

آقا نزن….آقا تو رو خدا نزن

آقا ما که نگفتیم، دایی‌مون گفته...

فرزند امام

                

شهید عماد مغنیه خود را فرزند امام میدانست.

امام خامنه ای

صحبت  فاطمه مغینه دختر شهید عماد مغنیه در حضور امام خامنه ای(دام ظله العالی) :

سرورم و ولیّم، حضرت رهبر امت، روحم به فدایت

برادران و خواهرانم! سلامی از دل مقاومت و مقاومین، از لبنان عزیز؛ لبنان سرزمین مقاومت و جهاد، ...


سرورم! من دختر شما هستم، فاطمه دختر سردار شهید عماد مغنیه، مجاهد عظیم كه به مدت بیش از 25 سال، تمام تلاش‌های نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را به باد داد و شبكه‌های اطلاعاتی آنان را تخریب كرد و هیبت بزرگ‌ترین ارتش‌های دنیا یعنی ارتش آمریكا و ارتش اسرائیل را نابود كرد...

برای خواندن متن کامل کلیک کنید/

به همراه زندگی نامه ی شهید عماد مغنیه

ادامه نوشته

نکد که شرمنده ی شهدا شویم...

چشمان هزارن شهید به اعمال ما دوخته شده است

دیروز دشمن به جانمان حمله کرده بود

که شهدا ما را شرمنده ی خود کردند

امروز دشمن به نانمان حمله کرده

نکند که با غفلت شرمنده ی شهدا شویم...

سجده ی شکر

خاطرات امام خامنه ای (مد الظله العالی)

از روز های پیروزی انقلاب اسلامی

ادامه نوشته

بیانیه...

به سران قوا :

وقتی پدر برای جنگ با گرگ ها آماده می شود و خانه را به دست فرزندان ارشد می سپارد ، بازی کودکانه پسرهای بزرگ با عروسک های خاله زنکان، گرگ ها را خوشحال خواهد کرد که امشب هم خواهد گذشت و پدر شکارش عقب خواهد افتاد همین.

به بنگاه شایعه پراکنی انگلیس خبیث و سایر رسانه های داخلی و خارجی ضد انقلاب :

 شادمانی تان از این چنین اتفاقاتی بسیار کوتاه و گذراست ، چرا که درست یک هفته پس از این ماجرا خیل چند ده میلیونی مردم ایران از روی لنز های فریبکارانه دوربین هایتان گذشته و حماسه ای دیگر خواهند آفرید تا مجبور شوید با حسرت فراوان سر جایتان بنشینید.

 

به ملت بزرگوار ایران اسلامی:

چنان که تا کنون چشم ها و گوش هایمان به لسان مبارک ولی مان ، حضرت امام خامنه ای بوده است ، پس از این نیز چنین خواهد بود .

دنیا در فتنه ۸۸ در حیرت ماند که چگونه امت اسلامی واسطه خواص را کنار زد و بی واسطه با امام خویش پیوند خورد و این پیوند و بیعت پایدار ان شاء الله در روز ۲۲ بهمن ، به شیوه ای شگرف و الگوساز برای همه ملت هایی که چشم امیدشان به این مرز پرگهر است ، نمودی دگرباره خواهد داشت.

برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/

ادامه نوشته

به کجا چنین شتابان؟!

تاکید می کنم که

(اگر سران با هم خوب باشند این کشور صدمه نمی بیند و اگر صدمه ای این کشور ببیند از اختلاف سران است)         امام خمینی (ره)

دیشب طبع شعریم تب کرد!

و چند بیتی اندر احوالات گفتیم عاشقانه وعارفانه:

 به کجا چنین شتابان؟!

دلم از خودم پرسید

وحدت مسئولانم آرزوست!

میازار خودی که زحمتکش است

روزگارم بد نیست!

همه جا ارزانی است!

 و چرا درسفره هیچ کسی سنگک نیست٬ 

دوش دیدم که صاحبخانه در زد

از خدا جویم توفیق وحدت!

من غضنفر ،شاه غلام یا مش رجب

باز دشمن با تحریم ها

با حیله های فراوان

می خورد بر بام خانه!

تو دزدی کن و در دجله انداز

که ایزد در هیچ جا ندهدت باز

حمیدا مسئول نکونام نمیرد هرگز

شبا که ما می خوابیم آقا دشمنه بیداره!

برگرفته از وبلاگ بچه های بالا

انتظار عجیب!!

چه انتظار عجیبی !

میان منتظران چه بی اندازه غریبی !

عجیبتر که انتظار شده عادت،

نه کوششی نه وفایی...

فقط نشسته و گوییم خداکند که بیایی!

 

 

امام علی (ع) فرمودند:

از علائم ظهور آن است که به همدیگر بد گویید

 و یکدیگر را تکذیب کنید

 و از شیعیان من باقی نمی ماند؛

 مگر به اندازة سرمه در چشم و نمک در غذا

و چنین خواهد بود، امتحانات زمان غیبت. ( کتاب بحارالانوار)

سازمان ملل متحد تاول هایم!!!

 

سرفه سرفه باز هم سرفه               زخم گشته گلوی تو بابا

سرفه کردی دوباره پر خون شد      ظرف آب وضوی تو بابا

 

اینجا، در سازمان ملل متحد تاول‏هایم، هر روز هزاران اعلامیه جهانی حقوق بشر به نفع دردهای من و تو تصویب می‏شود.

اینجا همه کابوس‏هایم برای محکومیت تنهایی و غربت قیام می‏کنند

 و همه جلسات، با حضور زخم‏های من و تو برگزار می‏شود.

اینجا سازمان دردهای متحد من و توست.

ما در این آسایشگاه، آینده جهان را رقم خواهیم زد؛

جهانی بدون بمب‏های تاول‏زا، جهانی بدون زخم‏های بی‏پایان

 ما اینجا سازمان ملل را با زخم‏هایمان خریده‏ایم

هم‏آوای زخم‏هایم  از بس با صدای گرفته صدایم زدی،

گویی هیچ‏وقت بلند حرف نزده‏ای، گویی شیمیایی مادرزادی!

 هم‏آوای زخمی‏ام که بازدم آه زخمی‏ات، خون است.

با صدای گرفته فریاد بزن؛

صدای خسته‏ات رساتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر است

 و رساتر از غرش راکت‏ها و موشک‏ها

از روی صندلی چرخ‏دارت پرواز کن، از مرزهای بسته بگذر!

 فریاد بزن زخمت را، فریاد بزن آرزوهای بر باد رفته‏ات را!

فریاد تو رساست؛ رساتر از نعره مستانه سربازان وحشی تمدن میکروبی

فریاد بزن!

 بگو که از بوی سیب سبز، حذر باید کرد!

بگو تا بشناسند،

بگو تا بدانند همه کارخانه‏های امریکایی و اروپایی که گاز خردل می‏سازند!

بگو بوی هیروشیما هنوز از کردستان عراق می‏آید

فریاد بزن تا گلوی خسته‏ات خسته‏تر نشده!

 فریاد بزن؛ تو مؤذن گُردان ما بودی؛

بگو که صدایت با آواز پرندگان مهاجر هم‏آوا بود

 بگو که بلبل‏ها به ستایش دعای توسل خواندنت می‏آمدند

بگو، غزل خاموش آسایشگاه!

 بگو مؤذن نماز آخر تنهایی‏ام؛

فریاد بزن....

 تقدیم به جانبازان مظلوم شیمیایی کشورم

22 بهمن روز خدا

وعده ی دیدار راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه                                 

               22بهمن ماه22بهمن                      

                تداوم 22 بهمن ...

به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه! نترسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.

امام امت در وصيت‏نامه سياسى الهى خود چنين نوشتند:

 «اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد، با تاييدات غيبى الهى پيروز گرديد ... بى‏ترديد رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى است و رمز پيروزى را ملت مى‏داند و نسل‏هاى آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلى آن انگيزه الهى و مقصد عالى حكومت اسلامى و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براى همان انگيزه  مى‏باشد.

مقام معظم رهبرى، حضرت آية‏الله العظمى خامنه‏اى، دامت‏بركاته در اين باره چنين فرمودند:

«اولا، روز 22 بهمن سال 1357 يك روز بريده از قبل نبود، آنچه در آن روز اتفاق افتاد محصولى بود از تلاش همه جانبه‏اى كه در طول سال‏هاى متمادى قبل از آن انجام گرفته بود و اين تلاش از سوى همه قشرهاى اين كشور بود.

ثانيا، آن چيزى كه قشرهاى كشور ما را به هم مربوط مى‏كرد براى اين مبارزه، ايمان اسلامى بود و لذا مبارزه در طول سال‏هاى پيش از 22 بهمن 57 در مسجدها و حسينيه‏ها و مجالس سخنرانى و در حوزه علميه قم و بعضى ديگر از حوزه‏ها جلوه مخصوصى داشت، اين‏ها در حقيقت كانون‏هاى اصلى مبارزه بود.

ثالثا، اين مبارزه حول يك محور رهبرى مشخص و قاطعى جريان داشت كه در طول دوران تاريخ ما از بعد از اسلام تا اين روزگار، ملت ما چنين رهبرى به خود نديده بود.

رابعا، مردم بر اثر آن ايمان و آن رهبرى بر اثر آنچه شنيده بودند و معتقد شده بودند در صحنه مبارزه از همه امكاناتشان براى پيروزى بر دشمن استفاده كردند ... كسانى كه در مبارزه بودند، حاضر بودند براى خود سختى و ناراحتى را قبول كنند و نيروى خود را صرف مبارزه كنند.

برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/

ادامه نوشته

وضعیت قرمز!

 نامه ای از یک سرباز به فرمانده اش

سلام حاجی!

چه خبر از خط مقدم جبهه جهاد اکبر؟

خوش می گذره با قهرمانای مبارزه با نفس؟!

اینجا ، پشت جبهه ، وضع خیلی خرابه حاجی ...

مهمات کم آوردیم ، بدجور گیر کردیم تومیدون مین گناه ، وضعیت قرمزه!

بچه ها دارن سعی شون رو می کنن ولی فایده نداره،

دیروز سید مهدی ، امروز مرتضی و چند دقیقه پیش هم رضا و عباس ؛ دل کندند و جام گذاشتند ، دلم خیلی تنگ شده براشون...

قرارمون این نبود!

هر چند حق هم دارند ... آخه من به وعده مون عمل نکردم!

قرار بود هر وقت شیمیایی گناه زدند ، ماسک تقوا بزنیم ...

اما من نامردی کردم ، نه به بچه ها ...به خودم !...به مرغ باغ ملکوتم!...

دلم خیلی تنگ شده براشون :« دلم تنگ شهیدان است امشب که همرنگ شهیدان است امشب من از خون شهیدان شرم دارم که خلقی را به خود سرگرم دارم ...»

حاجی دست ما رو هم بگیر !

بالگرد شفاعتی ، آمبولانس توبه ای ، چیزی بفرست به عقب !

وضعیت خیلی وخیمه حاجی ...مجروح های قلبی خیلی زیادند .

بچه ها نیاز به خون عشق خدا دارند .

دیگه نمی شه با چفیه زخم دلها رو بست . نیاز به کپسول ایمان داریم.

حاجی تو رو خدا یه کاری بکن !

نَفَسم بالا نمی یاد ... راه سینه مو چرکاب و عفونت دنیا طلبی گرفته ...

حبّ نفْس فشار می یاره به قلبم ... بیچاره ام کرده حاجی!

حاجی جون هوای اینجا اصلا قابل تحمل نیست .

 تفت تعلّقات دنیوی داره خفه مون می کنه ...

آرپی جی های توکلّمون تموم شدند ...

 فشنگ های توسلّ هم ته کشیدند ...

رمز شب نافله رو هم یادمون رفته ...

نمی دونم باید چی کار کنیم ، کم آوردیم دیگه !

یه راهی پیش پامون بذار حاجی !

نفربرهای نفس مطمئنه اشکال فنی پیدا کردن ، چند قدم نرفته وا می ایستند...

فرمانده گردانمون هم که پر کشیده اومده پیش شما ...

خمپاره 60 عشق کربلا خریدش ! تکه تکه اش کرده بود حبّ حسین (ع) ...

خوش به حالش...

حاجی! حرف خیلی زیاده ، ولی دشمن غفلت ازکمین اومده بیرون ...

سرنیزه وسوسه دستشه !

ای کاش می تونستم جلوش بمونم ...

 دعا کن کم نیارم !حاجی دعام کن ...

 بازم برات نامه می نویسم .

 دلم برات تنگ می شه !حاجی ... حاجی ... حاجی


التماس دعا / یاعلی

باور دروغ...

سر کلاس درس معلم به یکی از دانش آموزان می گوید: برو دفتر مدرسه چند تا گچ بیار.

دانش آموز از کلاس خارج می شود و در این اثنا معلم بر روی تخته سه خط می کشد. یک خط بزرگ، یکی متوسط و دیگری کوچک که پایین دو خط دیگر بود.

 معلم به بچه ها می گوید: هر وقت که دانش آموز آمد من از هر کدام از شما که سوال کردم که از نظر علمی کدام خط بزرگ تر است شما در پاسخ بگویید خط پائینی یعنی خط کوچک.

وقتی که دانش آموز وارد کلاس شد و سرجایش نشست معلم از همه کلاس به غیر از آن دانش آموز سوال را پرسید و همه گفتند خط پایین. یعنی همان خط کوچک.

 در آخر از دانش آموزی که گچ آورده بود سوال را پرسید او هم گفت:خط پایین.

معلم گفت: ببینید بچه ها وقتی در یک فضایی همه یک حقیقت را انکار می کنند و آن را به دروغ واقعیت نشان می دهند امکان دارد که افراد زیادی آن دروغ را باور کنند.

 پس به خاطر همین است که می گویند دروغ گو دشمن خداست.

پس یکی از علل بدی ماهواره هم به همین خاطر است که اخبار دروغ را دائما تبلیغ می کنند و روی آن قضیه دروغ بسیار مانور می دهند.و عده ای زود باور هم باور میکنند.

سخنرانی امام

 

متن کامل سخن رانی تاریخی

امام خمینی(ره) در بهشت زهرا(س)

ادامه نوشته

جانم فدای خمینی...

امام خمینی (ره)

جانم فدای خمینی...

سند زیر که از اسناد طبقه بندی شده ساواک می باشد ، واقعه ی جالبی را که در آذر ماه سال ۵۷ در جریان یک تصادف رخ داد ، شرح می دهد. این واقعه حاکی از عشق مردم به امام خمینی (ره) است .

در ساعت ۱۸۳۰ مورخه ۲۲/۹/۱۳۵۷ دو دستگاه خودرو شخصی که یکی از آنان پژو به شماره ۳۵۳۲۸ ـ تهران ل بود در خیابان ‌آیزنهاور با یکدیگر تصادف نمودند که به خودرو دیگر مبلغ ۶۰۰۰۰ ریال خسارت وارد گردید و افسر راهنمائی ضمن کشیدن کروکی تصادف اظهار نمود من کروکی را کشیدم ولی شما باید پولش را از خمینی بگیرید هر دو راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چکی به مبلغ ۷۰۰۰۰ ریال نوشت و اظهار داشت (فدای یک ریش خمینی، و بلافاصله راننده خودرو بعدی چک را گرفته و ضمن سوزانیدن آن در جلو جمعیت اظهار نمود فدای خمینی).

منبع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

امام خمینی از نظر شخصیت ها

بچه سید

 ایام الله دهه فجر مبارک باد

امام خمینی (ره) از منظر شخصیت های دنیا

سخن را با روایتی مشهور که عده ای از بزرگان معاصر آن را با شخصیت امام خمینی (ره) تطبیق نموده اند اغاز میکنیم

 امام موسی بن جعفر (ع) فرمودند:

مردی از اهل قم (به پا میخیزد) و مردم را به حق فرا میخواند گروهی به گرد او می آیند که مانند قطعه های آهن هستند تند باد ها آنها را متزلزل نمیکند و از جنگ خسته نمیشودند و نمیترسند بر خدا توکل میکنند و پیروزی نهایی از آن پرهیزگاران است. (بحار الانوار ج۵۷ ص۲۱۶)

آقای احمد هوبر از اندیشمندان مسلمان اهل سوئیس میگوید:

" هنگامی که من به مطالعه درباره ی امام خمینی(ره) به خصوص از منابع ایرانی شروع نمودم به طرز عجیبی شگفت زده شدم .

چراکه امام خمینی(ره) اولین رهبر مذهبی در قرن ماست که انقلابی را به وجود اورد که همزمان سه جبهه ی مذهبی، سیاسی و فرهنگی را در خود جمع کرده بود

 تمام انقلابیون قرن ما از قبیل لنین، مائوتسه ، تونگ ، یا هیتلر و موسولینی یک انقلاب سیاسی و اجتماعی را به وجود آوردند اما چون آنان بویی از مذهب نبرده بودند راه و روش هایشان امروز کهنه شده و طرفدارانشان به پایان خط رسیده اند

ولی امام خمینی(ره) اولین رهبر مذهبی است که دین و سیاست و فرهنگ را یک جا به کار گرفته و به همین دلیل نیز ادامه خواهد یافت"

دکتر مصطفی ایوب دانشمند مسلمان آمریکایی و مسؤول گروه مطالعات ادیان در دانشگاه تامبل آمریکا:

بنده معتقدم که از جمله مهم ترین تاثیرات نهضت امام خمینی رحمه الله این بوده که حکومت در یک کشور بزرگ و با اهمیت اسلامی را از ماهیت لائیکی آن به ماهیت اسلامی و دینی مبدل ساخت و بدین ترتیب جمهوری اسلامی الگویی برای جنبش های اسلامی جهان گردید.

 من بر این باورم که از لحاظ قدرت فکری، امام تنها یک فرد یا پدیده فردی نبود بلکه یکی از سازندگان تاریخ بود.

پروفسور حامد استاد اسلام شناسی در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا:

یک مسلمان هرچه قدر بخواهد از یک شخصیت بزرگ معنوی تعریف و تمجید کند، به خاطر آن‌که بزرگی و عظمت تنها از آن خداست و نمی‌توان شخصی غیر از خداوند را با این صفات خواند، بهتر است در عوض به کارگیری چنین لفظی گفته شود که عظمت و بزرگی خداوند بنحو نادری در آن فرد جلوه پیدا کرده و او را به آیتی از «الله‌» مبدل ساخته است.

 امام خمینی(س) قطعا چنین آیتی بود. هرکس که سعادت حضور درکنار او را داشته باشد می‌داند، زیارت وی حتی هنگامی که او یک کلمه سخن نیز نمی‌گفته، عمیق ترین تاثیر را بر روی آدمی می‌گذاشت. راز این تاثیر در همان ویژگی الهی نهفته است.

نواب الدین نقشبندی از دانشمندان برجسته ی اهل سنت :

" امام خمینی (ره) جامعه ی ایرانی غرق در فرهنگ فاسد غرب را تبدیل به جامعه ی کاملا اسلامی کرده آن بزرگ مرد تاریخ بشریت پس از سکوت طولانی جهان اسلام اهانت سلمان رشدی به مقدسات مسلمین ، فتوایی صادر کرد که ابر قدرت ها و همه ی دولت های ضد اسلامی جهان را شوکه نمود" 

هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا:

آیت‌الله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامه ریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه ریزی را از سیاستمداران و نظریه پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ‌کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری، غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا، سخن می‌گفت و عمل می‌کرد. گویی از جایی دیگر الهام می‌گرفت، دشمنی آیت‌الله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود. او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.

برای ادامه مطالب کلیک کنید/خواندنی

ادامه نوشته

آقا یه بار دیگه میشمری؟!

 


۱
2
3
.
.
.
10
20
30
40
.
.
.
100
200
300
400
.
.
.
1000
1100
1170
1178

بیام؟
نه نه نیا 
هنوز حاضر نیستیم

هنوز غرق گناهیم
هنوز غافلیم
هنوز دنیا رو چسبیدیم
هنوز نسبت به دین بی تفاوتیم
هنوز از دادن خمس و زکات خوشمون نمیاد
هنوز افزایش قیمت دلار بیشتر ناراحتمون می کنه
هنوز دو روز تأخیر یارانه ها بیشتر نگرانمون میکنه

هنوز سرچ هامون تو شبکه و خیابون و کانال ها یه چیز دیگه است
هنوز حجابمون با دمای هوا عوض میشه
هنوز خنده هامون برا افتادن یکی هست
هنوز
هنوز
هنوز
.
.
.
آقا یه بار دیگه می شمری؟!!!!!
!!!!!

از ناکجای یک دل پر درد

سلام همراهان گرامی میخوام راجع به یه کتاب شعر بگم براتون

اسم کتاب هست " از ناکجای یک دل پر درد" اسم شاعر هست "صابر قره داغلو" شاعر و نویسنده

عکس جلد کتاب

 جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی شعرهاش خیلی قشتگه

زحمت نشر کتاب رو هم پدرم کشیدن

میخوام براتون یکی ازشعر ها رو بنویسم اسم شعر " کرخه ی کور"

خیلی قشنگه شاعر نحوه ی مجروحیت و زندگی بعد از مجروحیت رو به زبان شعر کشیده

حتما یه بار بخونیدش


*کرخه ی کور

بیست و یک سال از این پیش ترک

در کشاکش و سراسیمگی خطه ی خون بار جنوب

ساحل مشرقی هور بزرگ

آخرین حد غروب

روز گرمی که در آن آب خنک، آب زلال

جگر سوخته را مرهم بود

لوله ی توپی از آن سوی حدود

روح بی تاب مرا در خون شست

و به زهدان تب آلوده ی خاک

مرحمت کرده و تلقیح نمود

ساعتی بعد مرا تربت خون پس انداخت

دست لرزنده ی یک دوست مرا بازگرفت

و غبارم بسترد

غسل تعمید به این پیکر رنجورم داد

من ، ز فواره ی خون شریان های دهن باز جنوب زاده شدم

من از این بازوی کف خیز جدا مانده ز تن روئیدم

من آن پیشترین

که دو فرزند پسر داشت بمرد

و زن شو مرده اش

نگران و غمگین

به نکاح من تب دار پلاسیده تن عزت داد

من نه آن مرد جوانم و نه این پیر علیل

من هم آنم و هم این

من همانم که بسی خاطره با او به شراکت دارم

آرمان های بزرگ سر او را به وراثت دارم

و هم اینم که هوس مرده و خاموش ترین مرد زمینم

هفت بیجار نکویی و بدی

نیش با نوش به هم مدغم و انسان به کردار ددی

طفل دیوانه ی عاقل حرکات

مرد حق مرد خدا بو البرکات

من سرک میکشم آنجا که سرم گرم شود

قهوه خانه ، سینما ،  جُنگ صداو سیما

انجمن های هنر، شعر سیاه، شعر سپید، شعر به سبک نیما

موسیقی، فیلم، تئاتر

هیئت سینه و زنجیر زنی

نشر کتاب قصه

شب شعر الکی

چُدنی سخت به اندازه ی مغز گردو

در سراپرده ی اندیشه ی من خوابیده است

با همین قصه که پس میدهم از زاویه ی شعر سیاه

بیست سالی است که من مرثیه پرداز دل خویشتنم

و به احساس خود از جو زمان میگیرم

سخنم فخر فزاینده به من خواهد کرد

چیزی از جنگ و یا مساله ی خویش ندارم بر یاد

من فقط میدانم

اعتباری اگرم در دنیاست

و مرا عنوانی است

یا اگر نخله ی امید من از خون جوانان وطن بارور است

همه از دولت عشق است و از دولت جنگ

همه از دولت جان کندن من در جبهه است

بعد عمری که گذشت

تب سرد از سر سودائی من

تازگی فهمیدم

فاجعه سر سودائی مرا باخته است

نام جانباز به من ساخته است

آن رفیقی که به من می پرداخت

بی خیال من و گل زخم تنم به سر خاک من آمد

و گذشت

و دریغ از گل پژمرده ی زرد

او به من فاتحه ای نیز نخواند...

نام  من سنگ صبور

شهرتم زاده ی هور

زادگه کرخه ی کور

زاد روزم چهل و پنج بهار

سیزده قرن پس از واقعه ی کرب و بلا

سیزده قرن پس از قتل حسین

وهایبت و برگزاری اعیاد ولادت معصومین (ع)

ولادت با سعادت فخر دو عالم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله  مبارک باد 

مخالفت فرقه ی ضاله ی وهابیت

 با برگزاری مراسم جشن میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله 

یكی از عوامل مهمی كه در تقویت ایمان و تثبیت ارزش‌های معنوی و بنیادهای اخلاقی ، نقش تعیین كننده‌ای دارد، یادآوری خاطره انبیا، اولیا، شهدا، صدیقین و رهروان راستین مكتب انبیا است.

کوردلان وهابی که یادآوری مجد و عظمت پیامبر رحمت، محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و سایر پیامبران و اولیاء و بزرگان دین را تحمل نمی‌کنند

 با برگزاری مراسم بزرگداشت  برای آن وجود سراسر نور، که در قالب جشنهای میلاد آن حضرت انجام می‌پذیرد مخالفت می‌ورزند.

 گویی آنان دشمن بزرگان دین و اولیای الهی هستند.

این در حالی است که اهل سنت بر خلاف این فرقة گمراه، جشن میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را برگزار کرده و در آن از فضائل و مناقب آن بزرگوار سخن می‌گویند

برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/

ادامه نوشته

روایات امام صادق (ع)

روایت هایی زیبا از حکمت و علم امام صادق (ع)

روزى يك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفرصادق عليه السلام شرفياب شد و پيرامون تشكيلات و خصوصيّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح كرد

امام جعفر صادق عليه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركيب كرده و آفريده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.

رگ ها جسم انسان را سيراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پايدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها  نگه دارنده گوشت ها مى باشند.

سپس امام عليه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفريده است ، كه در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو يك قطعه ؛ و شانه نيز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.

و همچنين هر يك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، كه 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و يك قطعه در ران .

و نشيمن گاه نيز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.

و در كمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.

و در هر يك از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، كه دو طرف 18 عدد مى باشد.

و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .

و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.

و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غير از فكّ پائين و بالا، موجود است .

و معمولا انسان ها تا سنين بيست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنين 20 سالگى به بعد تعداد چهار دندان ديگر كه به نام دندان هاى عقل معروف است ، روئيده مى شود.

بحارالا نوار: ج 47، ص 218، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب : ج 3، ص 379

 برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/

خواندنی

ادامه نوشته

ولادت امام صادق (ع)

ولادت با سعادت ششمین اختر تابناک ولایت و امامت مبارک باد

پرتو رنگارنگ خورشید، اندک اندک بر فراز آسمان مدینه تابیدن می‌گرفت تا زمین، نظاره‌گر طلوع دوباره مهر باشد.

مدینه، بی صبرانه چشم به راه سپیده صبح بود.

 و ناگهان، نبض زمان تندتر از همیشه به تپیدن افتاده، شعله‌های سرکش و ابدی آتش، بیش از پیش، بر دوزخ جسم و جان ابلیس و خودش نشست و از پس ابرهای رحمت آفتابی برآمد.

زلال اشک، چونان شبنم سحرگاهی بر چشمان خسته مادر نشست. مولودی از بطن عشق و طهارت زاده شد تا متن دین را بگستراند.

و او صادق  آل محمد بود و بنیانگذار نهضتی بزرگ؛ او چشمه سار فضل و دانش‌اش محلّ فیض چهار هزار درخت طوبی بود و آبشار عظیم عطوفتش، بنیان کن هر چه سنگِ خاراست.

او گستراننده نور پدر بود در تاریکنای جهان و روشنای دیده و دل باقرالعلوم علیه السلام، شکافنده دانشها.

اینک، فرشتگان، دسته دسته می‌آیند و به تماشای ابنُ المکّرمه می‌نشینند.

اینک، زمزمه تسبیح و تهلیل، از چار سوی مدینه، به گوش می‌رسد اینک، شمیم و عطر گل محمدی، سر تا سر زمین را پر کرده است و مشام جانهای خسته شیعیان را می‌نوازد.

اینک، هزار هزار قافله دل، به دیدار آن امام می‌آید تا طلوع ششمین ستاره عصمت از آسمان ولایت را جَشن بگیرد و مرهم عشق، بر زخم کهنه شیعه بگذارد.

السلام علیک یا جعفر بن محمد علیه السلام