ائمه علیهم السلام

چه کسی بر امام حسن عسگری علیه السلام نماز خواند؟
آخرین وصیت امام حسن عسکری علیه السلام
قبل از شهادت آن حضرت

چه کسی بر امام حسن عسگری علیه السلام نماز خواند؟
آخرین وصیت امام حسن عسکری علیه السلام
قبل از شهادت آن حضرت
این است نشان غیرت مردان شجاع و واقعی
ایران زمین
همان ها که هیچ ادعایی نداشتند...

اولین جنگ در ۲۰۰ سال اخیر که در آن
هیچ قطعه از از خاک ایران جدا نشد
خانمی به دفتر نهضت سواد آموزی تلفن کرد و گفت آقای قرائتی!
پسرم مفقودالاثر شده و پسر دیگری ندارم.
هر وقت به خیابان میروم و بد حجابی میبینم دلم خون میشود
شما در تلوزیون بگویید اگر از قیامت نمیترسید
دل ما را خون نکنید...

کمی تامل ...
هرچه بگوییم بهانه است
فقط می توانیم بگوییم شهدا شرمنده ایم...

از نشانه هاى پيش از ظهور حضرت مهدی (عج) ، گرسنگى ذكر شده است.
محمد بن مسلم مى گوید:
از امام صادق(ع) شنيدم كه فرموند:
پيش از ظهور حضرت قائم (ع) از سوى خداوند براى مؤمنان نشانه هايى است .
گفتم: خدا مرا فداى توگرداند، آن نشانه ها كدام است؟ فرمودند:
آن ها همان گفته خداوند است كه فرمود:
و لبنونکم بشی ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین سوره بقره 155
وشما مؤمنان را به چيزى از ترس وگرسنگى وكمى دارايى ها وجان ها وميوه ها مى آزماييم، پس صابران را مژده ده .
آنگاه فرمودند:
خداوند مؤمنان را به سبب ترس از پادشاهان بنى فلان در دوران پايانى حكومت شان مى آزمايد ومراد ازگرسنگى، گرانى قيمت ها ست.

وضعیت ایرانیان در زمان ظهور
از روایات فهمیده میشود که تعداد قابل توجهی از سپاهیان مخصوص و ارتش حضرت مهدی(ع)از ایرانیان هستند.
واز آنان با تعبیرهای :
طرفداران سلمان فارسی،اهل ری،اهل مشرق زمین، اهل خراسان،گنج های طالقان،یاران درفش های سیاه،قمی ها،سرخ رویان ، اهل فارس و... یاد شده است.
امام باقر (ع) می فرمایند :
« نیروهایی با پرچم های سیاه – که از خراسان قیام کرده اند- درکوفه فرود می آیند وهنگامی که حضرت مهدی(عج) در شهر مکه ظهور میکند،با آن حضرت بیعت میکنند.»
ونیز فرمودند :
« یاران حضرت قائم(ع) سی صد وسیزده نفرند و از فرزندان عجم(غیر عرب) می باشند.» هرچند عجم به غیر از عرب گفته می شود، ولی به طور قطع ، ایرانیان را نیز در بر میگیرد.»
بر اساس روایاتی دیگر، در زمینه سازی عملیاتی که پیش از ظهور وبه هنگام قیام حضرت مهدی (ع) صورت میگیرد،ایرانیان نقش اساسی دارند وتعداد فراوانی از جنگ آوران را تشکیل می دهند.
درخطبه ای که حضرت علی (ع)درباره ی یاران مهدی (ع) وملیت آنها،ایراد کرده است،نام برخی از شهر های ایران ذکر شده است.
اصبغ بن نباته می گوید:
امیر مومنان(ع) خطبه ای ایراد کرد ودر ضمن آن،حضرت مهدی(ع)ویارانش را –که همراه حضرت قیام میکنند- بر شمرد و فرمود:
«* از اهواز یک نفر، * از شوشتر یک نفر،
*از شیراز سه نفر به نامهای حفض،یعقوب،وعلی؛
*از اصفهان چهار نفر به نام های موسی،علی ، عبدالله و غلفان؛
*از بروجرد یک نفر به نام قدیم؛ *از نهاوند یک نفر به نام عبدالرزاق ؛
*از همدان( البته احتمال دارد که منظور قبیله همدان از قبایل عرب باشد)سه نفر به نام های جعفر،اسحاق،وموسی؛
*از قم ده نفر که هم نام اهل بیت رسول خدا(ص)هستند(ودر حدیثی دیگر هجده نفر ذکر شده است)؛
*ازشیروان یک نفر ،
*از خراسان یک نفر به نام درید ونیز پنج نفر که هم نام اصحاب کهف هستند؛
*از آمل یک نفر؛ * از جرجان یک نفر، * از دامغان یک نفر
*از سرخس یک نفر، * از ساوه یک نفر، * از طالقان بیست وچهار نفر ،
*از قزوین دو نفر ، * از فارس یک نفر، * از ابهر یک نفر،
*از اردبیل یک نفر، * از مراغه سه نفر، * از خوی یک نفر،
*از سلماس یک نفر، * از آبادان سه نفر، * از کازرون یک نفر.»
سپس فرموند:
« پیامبر اکرم(ص)سی صد و سیزده نفر از یاران مهدی(ع)به تعداد یاران بدر را برای من برشمردند وفرموند:
خداوند آنان را ، در کمتر از یک چشم برهم زدن از مشرق ومغرب زمین ، در کنار کعبه گرد می آورد.»

به نام خدا
سؤال های امتحانی آخر الزمان
نام: ................ مدت امتحان: تمام عمر تاریخ: عصر غیبت امام زمان
نام خانوادگی:............. مقطع: تمامی انسان ها
الف.هر روز بعد نمازها بهش سلام می دم و دعای فرج می خونم.
ب.باید تو عصر غیبت به حرف علما ی دین گوش بدم.
ج.باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم.
د.همه موارد
5.فکر کن الآن مشغول انجام گناه هستی،وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟
الف.سعی می کنم اصلا بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم.
ب.گناه رو انجام می دم، بعد میام ار آقا معذرت می خوام،حتما منو می بخشه.
ج. خاکستر می شم تو خودم،گناه کنم و امام زمان(ع) منو ببینه؟ نه نمی شه.
د.اصلا به فکر گناه کوچیک هم نیستم؛ بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟
6.اگه داشتی کاری برای امام زمان(عج) انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:
الف.خوشحال میشی و قند تو دلت آب می شه.
ب.بی تفاوت هستی و محل نمی ذاری.
ج. کمی خوشحال می شی،اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده.
د.ته دلت ناراحت می شی و می گی:خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم،باز نشد.
۷.دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟
الف.تیپ روز(هر چی باشه)
ب.تیپ ایرونی
ج. تیپی که قشنگ تر باشه
د.تیپی که مورد پسند خدا و امام زمان(ع) باشه
8.بهت میگن:فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:
الف.توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد
ب. طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمانم از من راضی باشه
ج.یک سفر به همه جاهای زیارتی
د.ازدواج موفقی داشته باشم
9.اگه بگن همین الآن می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم،چی میگی؟
الف.خدایا من زندگی دارم،به فکر زن و بچه و مادرو...هستم!
ب.هنوز جوونم و خیلی آرزو دارم باشه یه وقت دیگه!
ج. من از خدامه، ولی خب کمی حق الناس بر گردنم هست، بهشون برگردونم و حلالیت بطلبم،بعدش می آم
د.شهادت؟وای خدا جون، این چه سوالیه؟! یه عمر منتظر این لحظه بودم؛من آماده ام بریم که داره دیر می شه
10.اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه،چی جواب می دی؟
الف.بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی،چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟یه جوری می میرم دیگه.
ب.دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه.
ج. دوست دارم شب بخوابم و بدون درد،صبح از دنیا رفته باشم.
د.دوست دارم در رکاب آقا شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه.
11.اگه در حال مرگ باشی یا مرده باشی وتقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره به زندگی برگردی،این طرف چی کار می کنی؟
الف.خب می آم و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله رو دارم.
ب.دیگه یه بنده صالح خدا می شم، از هر جهت.
ج. یک بار!؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، زندگی خدا پسند رو انتخاب می کنم ودلم می خواد هزار بار در راه خدا شهید بشم
د.حق مردم رو بر می گردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم.
12.سوال اختیاری: اگه بر فرض بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر می کنی قبول می شی؟
الف.نه بابا،من اگه اینطور بودم تا حالا شهید شده بودم.
ب.خب !بعضی ها رو دارم و بعضی هارو نه.
ج. بعضی مواردش خیلی سختن، فکر نکنم امام زمان(عج) اینقدر سخت گیر باشن،احتمالا تک وتوکی رو ندارم
د.قبول می شم، مطمئن مطمئن خودمو برا ی اینا آماده کردم،پس یه عمر برا چی زندگی کردم؟

آن روز کــه انسان را در ترازویِ عمل میگذارند،
به خیالت کیسه سنگینی برایِ معامله آورده ای !
اما افســـــــــــو س...
تمامِ اندوخته هایت با ذره ذره کلامِ بیهوده ، تهمت و غیبت و دروغ
طعمه دندانِ شیطانی شده است که سنگ در بار سفرت گذاشته
و تو، این چند واجبات نیمه خوانده را دلخوش کرده بودی!
غافل از حق الناس ،
دینت را وزن میکردی!...

امامت کانون هدایت و بالندگی است.
امام کسی است که بیش از دیگران و حتی خود انسان، دغدغه هدایت و کمالیابی او را دارد.
امام در حقیقت پاسدار حرمت انسانی انسان است و مدافع حقوق مسلم او.
آدمی در کنار امام به یک آرامش روحانی و مطلق دست پیدا میکند و هویت خویش را در پرتو نورانیت او باز مییابد.
امامتِ دینی نورآفرین است و در بنبستها و تاریکیها، چراغ راه گمکردگان است.
امامتِ دینی راهبر انسان به سوی معرفت حقیقی و اعتدال مطلوب در جریان زندگی است و جامعهای که پذیرای آموزشهای امام باشد، هرگز در ایستگاه بیخبری و سرگردانی متوقف نمیماند.
بالندگی، پویایی، شادابی و سرزندگی، از مختصات و ثمرات امامتِ دینی است.
خواندی و جالب/ ![]()
برای خواندن مطالب کلیک کنید

شخصیت و جایگاه والای امام رضا (ع) از دیدگاه اهل سنت
در دوران پربرکت زندگى حضرت رضا عليه السلام کرامات فراوانى توسط آن حضرت صورت گرفت که برخى از اين کرامات را اهل سنت به رشته تحرير در آورده اند.
نقل اين کرامات به روايت اهل سنّت، در نزديک سازى ديدگاه شيعه و اهل تسنّن در موضوع کرامت مؤثر بوده،
پاسخى مؤثر به جريان وهابيت است که اصل کرامت را نفى کرده اند. از اين رو در اين نوشته، بعضى از کرامات امام رضا عليه السلام را از قلم اهل سنت نقل مى کنيم.

( قسمتی از وصیتنامه شهید مجید محمدی)
ما که رفتیم ، مادر پیری دارم و ۱ زن و سه بچه قدو نیم قد
از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام :
قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.
امروز اومدم برای خودم بنویسم
نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟ امروز داشتم کتاب نورالدین پسر ایران رو میخوندم
سیر گریه کردم
خاطرات دلاور مرد آذربایجانی سید نور الدین عافی که هشت سال تمام شاید هم بیشتر تو جبهه بوده
از اون روزها خاطرات زیادی تو جسم و روحش مونده

تا برای من و امثال من بگوید خاطرات آن سربازان جان برکف خمینی (ره) را...
برای منی که ندیدم وفقط شنیده ام
اشک و آه گلوله شده و راه گلویم را بسته...
وقتی سید خاطرات عملیات کربلای ۸ را میگه
وقتی از گردان های لشکر عاشورا میگه
وقتی از عملیات بدر میگید و از شهادت ابر قهرمانانی
مثل باکری و علی تجلایی و قاسم هریسی و اصغر قصاب و...
وای که چه جونهایی رو از دست دادیم
وای که چه کسانی رو از دست دادیم
چه فرشته هایی رو
چه جوونهای با اراده و پاکی رو دادیم...
وقتی فکر میکنم چیزی جز آهــــــــــــــــ کشیدن ندارم
نه به خاطر خودشون چون مطمئنم الان خوب جایی هستن
به خاطر خودمون اگه میموندن چه کارهایی میتونستن واسه ایران بکنن ![]()
وقتی سید از کربلای ۸ میگه و از اون لحظه هایی که دوستش امیر مارالباش شهید میشه
انگار فقط انگار که من هم اونجام و لحظه لحظه ی اون تصاویر از جلو چشمام رد میشه
میگم انگار چون که شنیدن کی بود مانند دیدن...
نمیدونم سید چی دیده و چی کشیده و چی شنیده
هیچ وقت نخواهم فهمید...

اما یه چیز رو خوب میدونم میدونم الان سپرده شده دست ما
دست ما نسل سومی ها
این ماهاییم که باید آینده رو رقم بزنیم
خون و زحمت و رشادت و ایثار همه ی شهدا
باکری ها و همت ها و فهمیده ها و چمران ها و
هزاران شهید گلگون کفن که در طول تاریخ ایران زمین
شهید شدن الان تو دست ماست
میتونیم به ثمر بنشونیمش و یا ....
میتونیم کاری کنیم نسل آینده هم به وجود ما افتخار کنه
و یا میتونیم خودمون و نسل بعد رو چنان گمراه کنیم که با هیچ چراغی روشن نشیم...
هر چند که شهدا الان "سر سفره ی خدا عند ربهم یرزقونند"
ولی این دور از جوانمردی و انصافه
به خدا نامردیه که بی تفاوت باشم
اگه نخوندین فقط یه بار فقط یه بار
با چشم دل نه با چشم سر برید یکی از همین کتاب ها رو بخونید
مطمئن باشد اگه هنوز تو دلتون نور خدا وجود داشته باشه
حقانیت راه و هدف شهدا براتون آشکار میشه
مطمئن باشن اگه دنبال حقیقت باشین ایمان میارید و دیگه کاری نمیکنید که برخلاف خواسته ی شهدا باشه
آهای نسل سومی !
میگی به تو چه که رفتن؟ میخواستن نمیرفتن؟!
وای بر تو اگه اینطوری فکر میکنی
و من نمیدونم که فردای قیامت این خون شهدا که برات بی ارزشه باهات چطوری حساب خواهد کرد...
میدونی جلو چشمت دو تا دوستت زخمی باشن و دشمن در حال پیشروی باشه و تو مجبور باشی فقط یک نفر رو با خودت ببری عقب و مجبور به انتخاب باشی یعنی چی؟
میدونی چه حسی داره یکی رو برداری بذاری رو دوشت و به اون یکی بگی میام تو رو هم میبرم در حالی که میدونی این تلخ ترین دوغیه که تا حالا گفتی؟
میدونی بوی گوشت کباب شده ی رفیقت رو استشمام کردن در حالی که با خون و باروت قاطی شده یعنی چی؟
میدونی یعنی چی پدری که بچه ی تازه متولد شده اش رو فقط عکسش رو میبینه و بعد میره شهید میشه؟
همه ی تلخی هایی که سید نورالدین و خیلی های دیگه تجربه کردن
میدونم که نمدونی نسل سومی!
تو هم مثل من شاید حتی یک خراش کوچک روی دستت را زخمی بزرگ و دردناک میپنداری!!!!

آیا بهای خون پاک شهدا این بود که این مثلا روشن فکرا!!!!! ![]()
با حرف های پوشالی و پوچشون یه عده زود باور رو هیپنوتیزم کنن ![]()
کمی به خودت بیا نسل سومی!
چقدر خوب گفته مرحوم نوری تو آهنگ ایران:
ما برای بوسیدن خاک قله ها چه خطر ها کرده ایم...
این سیاه نوشته های من بود
میدونم هستن عده ای که همیشه همونجور که بودن میمونن
و این سیاه نوشته های من و هزاران نوشته ی دیگر هم روی اونها هیچ تاثیری نداره
خدا هم تو قرآن خوب گفته
"صم بکم عمی و هم لا یرجعون..."
سوره ی بقره آیه ی ۱۸

خاطرات شهید دکتر مسعود علی محمدی
ملتی که در آن شهادت عزت و افتخار محسوب میشود هرگز از مرگ نمیهراسد و ملتی که از مرگ نترسد به کارهای خود برای رسیدن به اهدافش ادامه خواهد داد.

پــاره پیکــر رســول اکــرم
جگـرش پـاره شـد ای اهـل عالـم از چه بر خاک، سر نهادی، چون غریبان
حجره بسته، دل شکسته، دیده گریان یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان آسمـان در عـزایت گریـه میکرد
در عــزای رضــا امـــام هشتـم قـاتلت هـم بـرایت گریـه میکرد
گشته صـاحب عـزا معصومه در قـم در دلت بود سوز مخفی درد پنهان
گشته خواهر بی برادر در خراسان یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان چشم اهــل عــزا گریـد بـه یادت
ای دو عالـم اسیــرِ یـک نگـاهت جــای معصومـه و جــای جـوادت
قصـر مأمــون چـرا شـد قتلگاهت شیعه بسته با ولایت عهد و پیمان
حامی دین، کشته حق، یار قرآن یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان گرچـه بـر درد عالمـی طبیب است
یــا رضــا! جــانِ مـا بـادا فدایت شیعیـان شیعیـان رضـا غریب است
تــو امــام رئــوف و مــا گـدایت در غریبی کشته شد آن جان جانان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

پس از رحلت رسول اکرم (ص)
سلام بر تو ای فرستاده خوبیها، ای مهربانترین فرشته خاک.
تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعیاش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی.
از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست. نامت بلند و دینت پر رهرو، ای جاریتر از حیات در پیکر آدمی!
برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/

مسمومیت و شهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع)
مسمومیت امام حسن مجتبی (ع) چهل روز طول کشید (تتمة المنتهی ص ۴۱)
پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارک و فرا رسیدن زمان شهادت به سید الشهدا (ع) فرمودند:
"مرا مسموم کرده اند و پاره های جگرم داخل طشت است.
من از شما جدا میشوم و به خداوند ملحق میگردم و میدانم چه کسی مرا مسموم کرده است.
ولی به حقی که بر شما دارم دراین باره حرفی نزنید.
وقتی من از دنیا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و کفنم نما و مرا کنار قبر جدم پیامبر (ص) ببر تا با او تجدید عهد کنم.
سپس مرا در بقیع کنار قبر جده ام فاطمه بنت اسد(س) دفن کنید.
میدانم مخالفین و معاندین گمان میکنند شما میخواهید مرا کنار پیامبر (ص) دفن کنید و مانع شما میشوند.
شما را به خدا قسم میدهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازه ی خون حجامت ریخته شود."
سپس آن حضرت مثل آنچه که امیرالمومنین وصیت کرده بودند به اولاد و اهل خود وصیت نمودند و از دنیا رفتند

خاطرات شهید دکتر مصطفی احمدی روشن
امام خامنه ای:
آن روز ها برای شهادت دروازه ای داشتیم
ولی حالا معبری تنگ هنوز هم برای شهادت
فرصت هست دل را باید صاف کرد.
شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که
اگر یک روز ازدواج کرد و خواست به لبنان برود و شهید شود همسرش جلوی او را نگیرد…
زمانی که مصطفی کوچک بود میگفت کنار پدرش شاگردی میکرده.
مصطفی میگفت مادرش همه چیز او است.
(مصطفی راه روشنی است برای ما نسل بعد از انقلاب
تا بدانیم هنوز باب جهاد باز است و هنوز مجاهدین بر قاعدین افضل هستند.)
برای ادامه ی مطالب کلیک کنید/خواندی

روزى که امیرکبیر به شدت گریست
کوتاهِ کوتاه
از شهید میرزا محمد تقی خان فراهانی

خاطرات ناب داستانی
زندگی سردار شهید اسماعیل دقایقی فرمانده تیپ ۹ بدر
وقتی می خواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم باید قصه ی زندگی آدمهایش را بخوانیم.
اگر چه میدانیم ورق ورق تاریخ
شرح حماسه های مردم این سرزمین است.
اما شاید هیچ دورانی را مثل سال های دفاع مقدس تجربه نکرده باشند
انگار در این سال ها حماسه آفرینان به تنها چیزی که فکر نمیکردند پاداشهای دنیایی بود.
نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف های عجیب و غریب می زدند.
باور کردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات زندگی برای عده ای ناشناس باقی می ماندند.
قصه های دفاع مقدس قصه ی واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است.
برای ادامه ی مطالب کلیک کنید./ خواندنی

خاطراتی ناب از سردار سبلان
سردار شهید داور یسری
یکی از مسؤولین پادگان در زمان تصدی فرماندهی وی می گوید :
نمی دانم چرا هر وقت یسری را می بینم ، نوعی از خوف و ترس بر دلم چیره می شود ؟ »
در جوابش گفتم :آن هراس مقدس به خاطر عظمت روح اوست . عظمتی که از تقوا و خلوص و خدا پرستی وی ناشی می شود ...
برای ادامه مطالب کلیک کنید

پرداخت پول کپی/ خاطرات شهید کاظمیگفتم شما فرمانده ی لشکرید، اختیار همه ی امور را دارید. چند کپی که در راستای کارهای لشکر هم هست که دیگه شخصی حساب نمی شه.
گفت: بگو چقدر می شه،
بیت المال، فرمانده لشکر یا نیروی عادی نمی شناسه.
از من اصرار از نگرفتن پول، از او اصرار به پرداخت. بالاخره کوتاه آمدم، پول کپی ها را داد البته دو برابر.
به نقل از غلامرضا شفیعی
برای ادامه مطالب کلیک کنید/ خواندنی

عاشورا در کلام رهبری...
در زیارتی از زیارت های امام حسین علیه السلام که در روز اربعین خوانده می شود جمله ای بسیار پر معنی وجود دارد و آن این است:
«و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَسْتَفیدَ عِبادَکَ مِنْ الجَهالَة».
فلسفه فداکاری حسین بن علی علیه السلام در این جمله گنجانده شده است.
زائر [امام حسین علیه السلام ] به خدای متعال عرض می کند که این بنده تو، این حسین تو، خون خود را نثار کرد تا مردم را از جهالت نجات بدهد و [از] «حیْرةُ الضَّلالَةِ»؛ [هم چنین تلاش کرد] مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گم راهی است نجات بدهد…
برای ادامه ی مطالب کلیک کنید

دوستی از فرنگ برگشته بود ایران. بعد از یکی دو روز رفت تو خیابونای شهر گشتی بزنه و تجدید خاطره کنه. اما یه چیز به شدت اون رو شگفت زده کرده بود:
گفت: یعنی این همه زن روسپی تو خیابونای شهر فراوونه ؟! چقدر وضع مملکت خراب شده !
گفتم: اینقدرا هم که تو میگی خراب نیست؛ چرا همچین حرفی میزنی؟
گفت: مثلا این پوتین ها و کفش های پاشنه بلندی که پوشیدن!
گفتم: چه ربطی داره؟
گفت: آخه کفش هایی که این دخترا پوشیدن توی اروپا مخصوص زنهای روسپی هستش و این کفش های پاشنه بلند به نوعی معرف کار اونها هست. این پوتین و کفش ها بخاطر ساختاری که دارن منجر به نوعی طرز راه رفتن میشن که چنین تلقی رو در فرد بیننده ایجاد میکنه.
گفتم: آخه این دخترا که خیلی هاشون چنین نیتی ندارن؛ یا بخاطر زیبایی می پوشن یا بخاطر مد !
گفت: اون مردی که ظاهر این دختر رو میبینه کاری به باطنش نداره و نیت و دل پاک اون دختر براش هیچ اهمیتی نداره. قبل از اینکه صحبتی بین اونا رد و بدل شده باشه، تیپ و ظاهر اون دختر پیام خودش رو رسونده …! اصلا خود تولید کننده این کفش و پوتین ها کاربری جنسشون رو با اسمی که روش گذاشتن تعیین کردن.
گفتم: مگه این پوتین ها اسم خاصی دارن؟
گفت: F. U. C. K. me Boots
دیگه حرفی برای گفتن نداشتم و سعی کردم بحثو عوض کنم.
فقط دلم از این همه بی فکری و ناآگاهی و البته پاکی دخترای شهر سوخت. پیش خودم گفتم این که فقط یه پوتین خشک و خالیه؛ پس منظور تولید کنندگان این مانتو های تنگ و کوتاه و چسبان و نازک چیه؟
میخوان دخترای مارو به کجا بکشونن؟
———————————
باید بابت یکی دو اصطلاح بی ادبانه ای که توی این پست استفاده شده عذرخواهی کنم. اما اینقدر طرز پوشش بعضی خانم ها وقیحانه هست که فکر کردم باید صریح صحبت کنم.

بی غیرتی تا کجـــــــــــــا؟؟؟؟؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،
مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت،
یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود
، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جدوآبادت …
خجالت نمی کشی؟ …
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد،
همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی بشین،
دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،
من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم …
حالا هم یقمو ول کنین، دیگه نمیخوام
مرد خشکش زد…
همانطور که یقه جوان را گرفته بود،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...

میدانی این حرف ، حرف کیست؟
آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،
من و تویی که هر روز ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم.
من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،
من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،
من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،
و من وتویی که...
تعجب کرده ای؟
تعجب نکن .
مگر غیر از این است؟
کداممان ادعایی بر خلاف این داریم؟
کداممان از مفهوم این حرف خود را دور میدانیم؟
اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:
صبحمان را با یاد چه کسی آغاز کردیم ؟بایاد خدا؟؟!؟!؟
ساعت چند نماز صبح را خواندیم ؟نکنه باز هم قضا شد؟
وای برما، مگر فراموش کرده ایم حکایت آن شخصی که نماز مغربش را آنقدر به تاخیر
افکند که ستاره ها در آسمان پدیدار شدند سپس نزد امام زمان (عج) رفت ولی با بی
توجهی ایشان رو به رو شد،
شخص ناراحت شد و علت را جویا شد،مگر غیر از این بود که امام(عج)
سه بار پشت سر هم فرمودند:
از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است
چرا فراموش کرده ایم؟چرا ندای حق را نمی شنویم؟
کمی بیاییم جلوتر،امروز برای بیرون رفتنمان چه کردیم؟
بگذار از قبل از بیرون رفتن سوال کنم،امروز کدام مانتو یا کدام لباس را پوشیدیم؟
باز هم جلوتر،می خواهم از زمانی که سوار بر ماشینمان شدیم بگویم،
در راه کدام آهنگ را گوش دادیم؟ آیا این ها مورد رضایت امام زمان(عج)بود؟
و باز هم بیا جلوتر، چند بار به نامحرم چشم دوختیم
و چند بار سعی در متوجه کردن دیگران داشتیم؟
چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،
در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودمان ،
بگو،نترس،
برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،
بگو که دیگر واجباتمان برایم بی اهمیت شده است،
بگو که از محرمات لذت می بریم و غافیلم از حال مولایمان امام زمان(عج)،
بگو که خون شهدا و عقایدشان برایمان بی ارزش شده است نه در گفتارمان،
بلکه در عملمان،
بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ایم
و دل زینب کبری(س) را خون کرده ایم،
بگو آنقدر غرق دنیا گشته ایم که یادم رفته است،شهدا زنده اند
و شاهد بر اعمالمان،
بگو آنقدر غافلیم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ایم.
حال تو چه میگویی؟
باز هم مخالفت میکنی؟
اگر هنوز هم قبول نکرده ای،
از دیگران بپرس تا برایت بگویند،
از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،
تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،
تا برایت از لب های تشنه بگویند،
تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،
تا برایت از جنون بگویند،
تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،
تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،
تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،
تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،
تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،
تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،
بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.
آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟
آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟
مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ
بر روی خار ها دراز میکشیدند
تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.
می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟
نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،
بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.
نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،
پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:
اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،
بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و
بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقه(س) ،
نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنیم،
زیرا میدانم که شرمنده خواهیم شد.
حال نگاهی به خودمان بیاندازیم،
آیا باز هم میتوانیم بگوییم *العجل یا مولای*
در حالی که باعث میشویم هر جمعه چشم های مولایمان بگریند
و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.
حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،
افسوس که همه خفته اند.
پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.
یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)